• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 24 مهر 1399
کد مطلب : 113236
+
-

این هفته که گذشت...

چرخ اول
این هفته که گذشت...

طوبا ویسه:

اول،
این هفته‌ که گذشت؛ خبر درگذشت استاد «محمدرضا شجریان» همه را غمگین کرد. باورم نمی‌شد که تمام بچه‌های کلاس، حتی آن‌هایی که فکر می‌کردی این هنرمند بزرگ را نمی‌شناسند و اسمش را هم نشنیده‌اند، او را می‌شناختند و عکسش را در واتس‌اَپ، استوری می‌کردند. ممنون از همه‌ی شما  که استاد را دوست داشتید. چند نفر هم در کلاس آثار زیبای او را مثل «بُتِ‌ چین» به اشتراک گذاشتند و همه لذت بردیم. البته چون کرونا بود و مدرسه نمی‌رفتیم، نتوانستیم برنامه‌ی خاصی در مدرسه اجرا کنیم، اما در صبحگاه به شکل آنلاین تصنیفی از استاد را هم‌خوانی کردیم که خیلی خوب بود.
دوم، چند سال پیش با برادر بزرگ‌ترم به یک نمایشگاه فضانوردی رفتیم که مثلاً در آن معلوم می‌شد فضانوردان چه می‌خورند، چه می‌پوشند و چه تجهیزاتی دارند. برادرم می‌گفت: «این نمایشگاه کار «سیروس برزو»، پیش‌کسوت روزنامه‌نگاری علمی ایران است.» آن‌جا متوجه شدم اگر فضانوردان هوس میوه کنند، باید لواشک که میوه‌ی خشک شده است را میل بفرمایند. اما متأسفانه خبردار شدیم که آقای برزو دچارکرونا شده و فوت کرده‌ است. من و برادرم خیلی ناراحت شدیم.
 سوم، آمار گرفتم در هفته‌ی گذشته حتی یک دقیقه هم از آپارتمان بیرون نرفته‌ام. اصلاً پاییز و باد و باران را فقط از پشت شیشه تماشا کرده‌ام. به پدرم پیشنهاد دادیم گاهی بعد‌ازظهرها ما را ببرد جایی که نور آفتاب ببینیم. ویتامین‌دی برای رشد بدن ما نوجوانان مفید است. اما پدر می‌گوید: «در زمان کرونا، فقط باید درخانه ماند.» این از پدر گرامی. مادرم هم همین دیروز برای من و برادرم جوراب خرید که بعد پشیمان شد جوراب‌ها را به ما بدهد! گفت: «شما که مدرسه نمی‌روید که جوراب لازم داشته باشید. اما من و پدرتان سر کار می‌رویم و جوراب لازم داریم.»
چهارم، متأسفانه بیش‌تر هم‌کاران پدرم در محل کارش کرونامثبت بودند. اگر چه تست کرونای (پی‌سی‌آر) پدر منفی بود؛ اما مادر دچار وسواس شدید شده بود. وقتی پدر زنگ می‌زد، کنار در می‌ایستاد و او را یک‌راست به حمام می‌فرستاد. به پدر می‌گفت: «تو از منطقه‌ی چرنوبیل کرونایی آمده‌ای.» اما طولی نگذشت که تست کرونای مادر و همکارانش هم در موج سوم مثبت شد و مادر بیچاره را دو هفته در اتاق‌خواب زندانی کرد. او در خانه بود، اما انگار که نبود.

این خبر را به اشتراک بگذارید