• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
سه شنبه 22 مهر 1399
کد مطلب : 112988
+
-

سرنوشت یک تاج‌بخش

درباره طیب حاج رضایی لوطی‌ای که حر نامیده شد

سرنوشت یک تاج‌بخش

  مرتضی برکتی   

در 28مرداد تاج‌بخش بود و در 15خرداد خرابکار. در دادگاه عکس بزرگی از رضاشاه را که روی شکمش خالکوبی کرده بود به‌عنوان کسی که مدافع رژیم پهلوی است نشان داد، به بازجویش وقتی از او پرسیده بود که چقدر از خمینی برای خرابکاری پول گرفته است پاسخ داد که من را با بچه پیغمبر در نینداز! یک گروهبان آگاهی در گزارش‌اش نوشت که او و عده‌ای دیگر از «داش‌های تهران» را دیده است که در ظهر 15خرداد، مشغول خرابکاری بوده‌اند. دوستانش می‌گویند که او در حجره‌اش نشسته و تنها یک ناظر بوده. می‌گویند به‌خاطر اینکه از حکومت فاصله گرفته بود و در علامت هیئت‌اش عکس آیت‌الله‌خمینی را نصب کرده، مغضوب شده است. گروهی دیگر از اختلاف قدیمی میان او  و نعمت‌الله نصیری، رئیس وقت شهربانی کل کشور هنگام 15خرداد 42، سخن می‌گویند که طیب به‌صورتش سیلی زده و او در هنگامه 15خرداد، فرصت را برای تلافی مهیا دیده و به او اتهام خرابکاری زده است. او را مرید آیت‌الله بهبهانی از مراجع بزرگ تهران عنوان می‌کنند و عده‌ای دیگر او را از دوستان آیت‌الله کاشانی می‌دانند و به همین دلایل در ماجرای 28مرداد به نفع شاه، وارد میدان شد. برخی او را از شبکه‌ای می‌دانند که توسط دربار تغذیه می‌شده و به همین‌خاطر در زمان تولد ولیعهد در تهران چراغانی کرده است و... 
طیب حاج‌رضایی، مرد تضادهاست. او را «حر» انقلاب اسلامی می‌دانند، اشاره به توبه کردن حر، فرمانده سپاه عمربن‌سعد که راه را بر امام‌حسین علیه‌السلام بست و در روز عاشورا پشیمان شد و به سپاه امام پیوست. گروهی دیگر او را مردی باهوش و ذکاوت می‌نامند که با اتکا به نفس و احساس خودش عمل می‌کرد. پسرش می‌گوید که عاشق امام حسین(ع) بود. البته دسته عزاداری طیب از معروف‌ترین دسته‌های عزاداری روز عاشورا در تهران دهه‌های 30 و 40 محسوب می‌شد. متضاد طیب را شعبان جعفری عنوان می‌کنند، او نیز همانند طیب از گنده‌لات‌های تهران بود و در میانه سیاست ایران در دهه‌های 20 و30 پادویی می‌کرد. شعبان جعفری یا بی‌مخ کسی بود که خودش را به «دستگاه» فروخته بود و طیب اما مردی مستقل بود که در بزنگاه مهم انقلاب مردمی، در کنار مردم ایستاد. او در زورخانه محله انبارگندم در گود زورخانه می‌چرخید و شعبان جعفری در گود زورخانه حکومتی پارک‌شهر. 
این بچه محله صابون‌پزخانه میدان خراسان تهران که در حرم شاه‌عبدالعظیم به خاک سپرده شد، هر چه بود، زندگی پرتلاطمی داشت. پرونده‌ای از خلافکاری و بزهکاری و حتی اتهام به قتل عمد تا دستگیری مردم و کمک به نیازمندان و حل کردن گرفتاری و بدهکاری. پاتوقش میدان میوه و تره‌بار تهران بود. شایعه شد که دربار به او پیشنهاد داده که واردات میوه لوکس موز در آن زمان را در اختیار داشته باشد به شرطی که از آنها دوری نکند. شعبان جعفری در خاطراتش این ماجرا را برعکس تعریف می‌کند که از وقتی واردات موز را از طیب گرفتند، مخالف شاه شد. 
قطعا و رسما عنوان شده که طیب در تظاهرات 15خرداد حضور نداشته‌است اما گفته شده دار و دسته‌اش شرکت کرده و شعار «خمینی خمینی خدا نگهدار تو، مرگ بر دشمن خونخوار تو» داده‌اند. آن‌زمان روزنامه‌ها نوشته بودند که یک جاسوس مصری به‌نام «القیسی» اعتراف کرده که قصد داشته یک چمدان پول وارد کشور کند تا هنگام ورود به فرودگاه مهرآباد، آن را به مزدوران عبدالناصر از جمله طیب و حاج‌اسماعیل رضایی بدهد و آنها نیز این پول را به آقای خمینی بدهند تا ایشان با دادن پول به طرفدارانش، کشور را به آشوب بکشد؛ خبر دروغی که جا نیفتاد. وقتی طیب را زندان بردند هرکاری کردند نپذیرفت که از جایی پول گرفته‌ است. 
با اعدام طیب دوره او و کسانی مثلش تمام شد. طیب شاید تنها به این دلیل اعدام شد که دیکتاتوری شاه دیگر به حامیانی سنتی مثل طیب نیازی نداشت، دوره جدیدی آغاز شده بود و ویترین جدیدی باید ساخته می‌شد به‌صورتی که شعبان جعفری در زورخانه‌اش در پارک‌شهر را به روی هر از راه رسیده‌ای باز کرد و زورخانه را به تماشاخانه‌ای برای میهمانان خارجی دربار و دولت تبدیل کرد که حتی برخلاف سنت زورخانه زنان بی‌حجاب نیز وارد آن می‌شدند. طیب اعدام شد چون برخلاف 28مرداد به نفع شاه حرکت نکرد. «طیب خان»، آنطور که نوچه‌ها و رفقایش می‌گفتند، دیگر تاج‌بخش نبود.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید