• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
شنبه 29 شهریور 1399
کد مطلب : 110471
+
-

بازخوانی روایت‌های دفاع‌مقدساز لابه‌لای عکس‌‌های «بهرام محمدی‌فرد»

برای عکاسی در جبهه کتک خوردم!

برای عکاسی در جبهه کتک خوردم!

   شهید چمران در جمع جوانان رزمنده، شهیدانی با لباسهای گلآلود، زنان خرمشهری در حال آمادهکردن غذا برای رزمندگان، انتقال مجروحان از چزابه، شادی رزمندگان از فتح خرمشهر و... فقط تعدادی از قابهای خاصی است که «بهرام محمدیفرد» با دوربینش از سالهای دفاعمقدس ثبت و ضبط کردهاست. محمدیفرد فقط 22 سال داشت که با آغاز جنگ تحمیلی، دوربین روی دوشش انداخت و از دفتر روزنامه راهی جبهه شد. میگوید که گاهی در جبههها عکاسان جنگ را تحویل نمیگرفتند و میگفتند که وسط جنگ و خمپاره چه وقت عکس گرفتن است. حالا هم با وجود آثار نابی که از آن روزها دارد معتقد است کار اصلی را رزمندگان و جانبازان جنگ کردهاند. در کارنامه عکاسی او حضور در بیشتر عملیاتها طی 8سال دفاع مقدس، همراهی با شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم که منجر به موجگرفتگی و شیمیایی شدنش شد، حضور در حادثه طبس و جنگ 33 روزه لبنان به چشم میخورد. به مناسبت هفته دفاعمقدس با او که این روزها در بنیاد روایت فتح مشغول فعالیت است گپ زدیم.


سوژههای شهر و محله زیر سایه جنگ بود
در روزگاری که آتش و گلوله بر سرمان میریخت راهی جبههها شدم. مسئولیتم را در ثبت آن لحظات میدیدم. اگر در شهر و محله هم دوربین به دست میشدم برای این نبود که از چهره شهر و مردم عکاسی کنم. حتماً اتفاقی در شهر افتادهبود که عکاسی میکردم. مثل راهپیماییها یا بمباران و خانههای موشک خورده. آن زمان معماری شهر یا رفتوآمد و زندگی روزمره مردم در شهر و محله، سوژههای من نبودند. چون وقتی برای این کار نداشتم. در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی، از صبح تا غروب آفتاب آنجا بودم و عکاسی میکردم. اینقدر اتفاقاتی که در بستر پایتخت میافتاد تأثیرگذار و زیاد بود که فرصتی برای عکاسی از شهر و محله نداشتم. بعد از جنگ تحمیلی هم، کارم را در مطبوعات ادامه دادم ولی به عکاسی جنگ خو گرفتهبودم. جنگ عراق که شروع شد دوست داشتم به آنجا بروم. برای عکاسی از جنگ 33روزه لبنان و اسرائیل هم خودم ویزا گرفتم و راهی لبنان شدم.



نمایشگاه دائمی در فضای مجازی
گالری «سلام» در محله الهیه 2سال پیش میزبان نمایشگاه عکسی از عکاسان جنگ با نام «آتش سرد» بود که عکسهای بهرام محمدیفرد نیز در آن به نمایش گذاشته شدهبود و از سوی انجمن عکاسان انقلاب و دفاعمقدس کتاب عکسی نیز منتشر شد. محمدیفرد این روزها در فضای مجازی فعال است و صفحه اینستاگرامش بهصورت نمایشگاهی دائمی، عکسهای جنگ را برای ما به نمایش میگذارد. او میگوید: «این روزها فضای مجازی برای من به فرصت خوبی تبدیل شده تا عکسهایم را به مخاطب نشان بدهم.» عکسنوشتههای او که بیشباهت به دلنوشته نیست از حال و هوای ثبت عکس و واقعیت ماجرا حکایت میکند.

  نخستین درس خبرنگاری و عکاسی این است که نباید مغلوب سوژه شویم. اما وقتی سوژه میشود صحنه نمایش شجاعت و ایثارگری، مغلوب نشدن کار آسانی نیست. در عکاسی جنگ برای شما این موضوع چطور نمود پیدا میکرد؟
جبهه و جنگ شرایط خاص خود را داشت. با عکاسی در شهر و محله قابل مقایسه نیست. مواردی بود که از نظر روحی و احساسی تحت تأثیر قرار میگرفتم و مغلوب میشدم. بارها اقرار کردهام که در مقابل رزمندگان، احساساتی و نگرانشان میشدم. هنوز که هنوز است من از سوژههایم جدا نشدهام.
  عکاسان جنگ با دوربین دوشادوش رزمندگان با اسلحه حضور داشتند. به شما نمیگفتند دوربین را کنار بگذار و اسلحه بردار؟
یادم است چند مجروح گلوله خورده و کنار تانک افتادهبودند. نیرو هم کم بود و فقط 2نفر مجروحان را انتقال میدادند. من داشتم عکاسی میکردم که یکی از آنها به من گفت: بیا کمک کن. گفتم من دارم کارم را که عکاسی است، انجام میدهم. شرایط شغلیام را توضیح دادم. از طرفی خیلی هم عذاب میکشیدم که نمیتوانستم به آنها کمک کنم. به خاطر عکاسی در جبهه کتک هم خوردهام. چون بعضی از رزمندهها عصبانی شدند که چرا به جای کمککردن به ما،داری عکس میگیری که هیچ لزومی هم ندارد. راستش را بخواهید خیلی در دوران جنگ تحمیلی، عکاسی مهم نبود. ما را تحویل نمیگرفتند. برخی میگفتند همه باید اسلحه بردارند و بجنگند. عکس گرفتن وسط آتش و خمپاره چندان معنایی نداشت. یکبار در کانالیگیر افتادم و گلوله نزدیکم خورد. شرایط جوری شد که یک فریم بیشتر نتوانستم عکس بگیرم. گاهی هم پیش میآمد که نمیتوانستیم عکس بگیریم. با این حال من فکر نکردم که دوربین را کنار بگذارم. وظیفه من عکاسی بود. من باید آن لحظات را ثبت میکردم.
  با مرور آرشیو عکسهایتان از جنگ تحمیلی چه حس و حالی در دلتان زنده میشود؟
نخستین موضوعی که به ذهنم میآید روزگار جوانیام است. بعد از آن حسرت اتفاقاتی را میخورم که عکس نگرفتم.


  چه اتفاقاتی؟ شما که در بیشتر عملیاتها حضور داشتید؟
تصور ما این بود که باید به جبههها و خط مقدم برویم و از عملیاتها، مجروحان، رزمندگان و این موارد عکاسی کنیم. در حالی که از پشت جبهه و اتفاقاتی که در دل شهرهایی مثل خرمشهر و آبادان میافتاد عکس نگرفتیم. مردم بومی شهری که جنگ در نزدیکی آن میگذشت، موضوع خوبی بود که از روی بیتجربگی از آن غافل شدم. سالهای اخیر به خرمشهر سفر کردم اما همه چیز برایم غریبه بود. از پل خرمشهر عکس گرفته بودم اما این بار که دیدم خیلی به نظرم متفاوت بود. روستاهای سوسنگرد خیلی عوض شدهبود و دوست داشتم از زمان جنگ عکس داشتم.
 
به نظرتان نسل امروز چقدر مشتاق دیدن زوایای مختلف روزهای جنگ تحمیلی در میان عکس
هاست؟

در حقیقت نسل امروز به روزمره و گرفتاریهای خودش مشغول است و خیلی فرصت فکر کردن به این مسائل را ندارد. با این حال برای بچههای جنگ احترام خاصی قائل هستند که قابل ستایش است. این بازخورد را در صفحه اینستاگرامم میبینم. در این صفحه عکسهای جنگ را بارگذاری میکنم. وقتی نظرات را میخوانم میبینم که قدردان بچههای جنگ هستند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید