• جمعه 31 فروردین 1403
  • الْجُمْعَة 10 شوال 1445
  • 2024 Apr 19
سه شنبه 25 شهریور 1399
کد مطلب : 110196
+
-

آه ‌ای رضایت گمشده

نگاه
آه ‌ای رضایت گمشده

عیسی محمدی- روزنامه‌نگار

این روزها خیلی‌ها، چهارنعل دنبال موفقیت‌های جورواجور می‌دوند. از موفقیت‌های مالی و شغلی و درسی گرفته تا موفقیت‌های سیاسی و اجتماعی و غیره. یعنی در اصل، انسان تصور می‌کند که باید برود و به چیزی و جایی برسد تا کمی دلش خوش باشد، تا کمی آرام بگیرد. البته بخشی از این تند رفتن هم، بابت این است که جدول نیازهای مازلو در مورد ما کمی به هم ریخته؛ یعنی نیازمند این هستیم که امنیت اقتصادی و اجتماعی و... داشته باشیم و این قضایا ما را دچار وحشت کرده.
هر چه که هست، ما با انبوهی از آدم‌هایی روبه‌رو هستیم که می‌خواهند یک زندگی بهتر برای خودشان بسازند و زندگی بهتر برای آنها، یعنی ماشین بهتر، خانه بزرگ‌تر، سفرهای بهتر، خریدهای شیک‌تر، خوشگذرانی‌های بیشتر و گران‌تر و.... اما عجیب است که هرچقدر پیش‌تر می‌رویم، باز هم اتفاقی نمی‌افتد و تشنه‌تر می‌شویم. یعنی نه اینکه پول و داشتن امکانات بد باشد؛ اتفاقا برایمان ثابت کرده‌اند که داشتن مقداری پول و امکانات زندگی، می‌تواند حتی منجر به شادی و خوشبختی بیشتر ما هم بشود. در اینها که دیگر شک و شبهه‌ای نیست. اما...
... اما چرا ما راضی نیستیم؟ چرا از زندگی‌مان رضایت خاطر نداریم؟  این‌جاست که با یک سؤال تکان‌دهنده و مهم روبه‌رو می‌شویم. این رضایت از زندگی، کجای زندگی‌های ما گم شده که دست‌مان به آن نمی‌رسد؟ یکی از بهترین متن‌هایی که در این مورد خوانده‌ام، به مصطفی ملکیان، روشنفکر ایرانی بازمی‌گردد.
در جایی، درباره دوگانه موفقیت-رضایت صحبت می‌کند. یک سخنرانی 8-7 هزار کلمه‌ای است که شاید من بیشتر از 10 بار آن را خوانده و یادداشت‌برداری کرده‌ام. آن‌جاست که آقای ملکیان اشاره می‌کند چرا آدم‌ها دنبال موفقیت‌اند، درحالی‌که به هر چیز هم که می‌رسند باز دلشان راحت نیست، باز هم ترس و اضطراب دارند.
 آن‌جا به مفهوم رضایت می‌رسد، می‌گوید که آنها راه را گم کرده و به جای موفقیت، باید دنبال رضایت باشند. کمی هم جلوتر می‌رود و می‌گوید که موفقیت، مبتنی بر مقایسه با دیگران، آن‌هم در متغیرهای اجتماعی و ظاهری است؛ مثل ماشین و پول و جایگاه شغلی و مدرک دانشگاهی و... درحالی‌که رضایت، بر می‌گردد به اینکه شما خودتان را با خودهای قبلی‌تان و آن هم در متغیرهای روانی، مثل شادی و آرامش و قناعت و توسعه روانی و... می‌سنجید و این‌جاست که وقتی شما آدمی رضایت‌محور می‌شوید، این احساس عقب‌ماندگی نسبت به دیگران برای شما پیش نمی‌آید. نه احساس عقب‌ماندگی می‌کنید، نه احساس تحقیر و نه احساس خسران و عدم‌رضایت. به یک رضایت درونی و هماهنگی خوب داخلی با خودتان می‌رسید. او اساساً مقایسه با دیگران را نفی می‌کند، چرا که نه خط شروع آن یکسان است، نه آدم‌هایی که مقایسه می‌شوند یکسان هستند، نه شرایط یکسان است؛ پس نتیجه نهایی هم درست نیست و باعث دل‌آشوبی ما خواهد شد.
خاطرم هست که یکی از پژوهشگران خارجی، حالا اسمش را خاطرم نیست، تحت عنوان 2 کوه از این قصه یاد کرده بود. کوه اول، همین مقایسه‌های اجتماعی و داشته‌های اجتماعی است که وقتی از آن بالا می‌رویم، بعد از مدتی خسته شده و احساس می‌کنیم این، آن‌چیزی نیست که باید باشد. در نتیجه از کوه اول پایین آمده و دنبال کوه دومی می‌گردیم و کوه دوم هرکسی چیزی است؛ برای کسی خدمت به دیگران، برای کسی فعالیت‌های تولیدی به نفع یک جامعه، برای دیگری فعالیت‌های عام‌المنفعه، برای کسی برگزاری رویدادهای هنری رایگان و.... این‌چنین است که به آرامش می‌رسد.
بله، چنین است.
ما با انبوه آدم‌هایی روبه‌روییم که به طرز وحشتناکی دنبال موفقیت دارند می‌دوند. غافل از اینکه روزی، باید از کوه اول پایین بیایند و دنبال کوه دیگری بگردند. غافل از اینکه روزی، خواهند ایستاد و با خودشان خواهند گفت: آیا به زحمتش می‌ارزید؟ پس چرا راضی و آرام نیستم؟ کجای راه را اشتباه آمده‌ام؟

این خبر را به اشتراک بگذارید