• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
شنبه 22 شهریور 1399
کد مطلب : 109744
+
-

همشهری منتشر می‌کند؛ اسناد تازه یافته شده از ترور احمد کسروی به‌دست فدائیان اسلام

پایان‌کسروی

پایان‌کسروی


مصطفی شوقی 

 «سیدی به‌سن تقریبا 20ساله، معمم به‌ملاقات اینجانب آمد و شکایت از آقای احمدکسروی می‌نموده که ایشان مجلسی برخلاف دین اسلام تشکیل داده و اظهاراتی برضد‌مذهب می‌نماید و بر هر مسلمانی واجب است که جلوگیری کند و من شاکی هستم. اینجانب او را نصیحت نموده و گفتم تا اقدامی برخلاف نظم نشود، شهربانی موظف نیست دخالت کند. موقعی که می‌خواست از اتاق خارج شود گفت پس ما تکلیف خود را می‌دانیم. البته اظهارات ایشان غیرعادی و با حالت عصبانیت بوده و ایشان اظهار نکرد من او را می‌کشم». (سند اول) این نامه محرمانه مستقیم را سرتیپ ضرابی ،رئیس شهربانی کل کشور خطاب به دادستان نظامی تهران در 11تیر‌ماه1324 نوشته است. 10‌ماه و 9روز بعد سیداحمد کسروی در کاخ دادگستری تهران ابتدا توسط افرادی با شلیک گلوله زخمی شد و بعد با ضربات متعدد چاقو از پا درآمد. احمد کسروی در نیمه دوم سلطنت رضاشاه و سال‌های پرتلاطم بعد از شهریور20 یکی از چهره‌های جنجالی در تاریخ و سیاست و وکالت است. مردی با روح ناآرام شاید تعبیر مناسبی برای این طلبه سابق، معلم و دادستان، وکیل دعاوی و تاریخ‌پژوه باشد. او به هر جایی که می‌رفت ردپایی ولو به بدنامی از خود به جاگذاشته است.
کسروی تبریزی است و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. در آنجا ملبس به لباس روحانیت شد و مدتی بعد در منبر برضد‌مستبدین سخنانی را به زبان آورد که بعد از ماجرای عاشورای تبریز که برخی از معممین و مجتهدین شهر را به دار کردند او از لباس روحانیت خارج شد و شروع به خواندن کتاب‌هایی در علوم دیگر کرد. به مدرسه آمریکایی‌های تبریز رفت‌وآمد داشت و پس از مدتی با بهائیان به بحث و جدل پرداخت. در ماجرای شیخ‌محمد خیابانی- هم مدرسه‌ای سابقش در مدرسه طالبیه تبریز- به او پیوست و بعد از اینکه قیام‌شان به سرانجام نرسید به تهران آمد و سر از عدلیه درآورد. او تا دهه اول قرن جدید در دادگستری نوین به شهرهای مختلف از شمال تا جنوب و غرب و شرق ایران مأمور شد و در ضمن خدمت به پژوهش‌های ادبی و زبانی پرداخت. پس از اینکه از عدلیه بیرون شد به وکالت دادگستری پرداخت. در این زمان پرونده‌هایی که بیشتر سیاسی و ضدحکومت و حتی  جنجالی بود را می‌پذیرفت و همین امر او را نزد افکار عمومی اسمی کرده بود. دفاع او از سرپاس مختاری و پزشک احمدی در دادگاه به‌قدری مؤثر بود که سرپاس مختاری محکومیت ناچیزی گرفت و پزشک‌احمدی تنها در 2فقره قتل سردار اسعد و فرخی یزدی محکوم شد. 
در عصر رضاشاهی، کسروی نشریه پیمان (سند دوم) را منتشر می‌کرد. این نشریه افکار گسترده او در زمینه‌های مختلف تاریخی و فرهنگی را بازتاب می‌داد. در واقع او از تجربه زندگی شخصی‌اش  هم از دوران روحانیت  و هم  از مسافرت‌های بی‌شماری که  به شهرهای مختلف ایران داشت و  با فرهنگ‌ها و زبان‌ها و گویش‌های مختلف آشنا شده بود  به ملغمه‌ای از افکار متعدد رسید که به‌شدت با ‌ فرهنگ عمومی جاری در ایران ضدیت داشت. کسروی در این سال‌ها مخالف همه‌‌چیز بود از مذهب تا شعر و... او مخالفت خود را به شیوه‌ای بسیار رادیکالی که برخلاف عقل سلیم و استدلالی بود. ابراز می‌کرد؛ دست به کتاب‌سوزی می‌زد و برای همین مجامع و مجالسی را ترتیب می‌داد. این مسئله البته در دوران آشفته بازار سیاسی ایران بعد از شهریور20با شدت بیشتری از سوی او و پیروانش انجام می‌شد. براساس اسنادی که برای نخستین‌بار در همشهری منتشر می‌شود، زمینه‌های فتوای قتلش به جرم اهانت به اعتقادات مذهبی مردم از همین مجالس کتاب‌سوزی صورت گرفته است. 
کسروی و پیروانش به بهانه آنچه خرافه‌پرستی و مخالفت با شعر و شاعری می‌نامیدند کتاب‌های دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، دیوان شعر خیام و... را به آتش می‌کشیدند. اعلام مخالفت آنها با کتاب‌های مذهبی نیز براساس اسناد، موجب اعتراض شدید مردم شده بود به‌صورتی که براساس گزارش مأموران شهربانی شایع شده بود که آنها کتاب‌های ادعیه و قرآن را نیز به آتش می‌کشند. سرتیپ ضرابی، رئیس وقت شهربانی در گزارش‌های متعدد از اجتماع اعتراضی مردم در مخالفت با اعمال کسروی سخن گفته است. همچنین سرتیپ اعتماد مقدم، فرماندار نظامی تهران در گزارشی به اطلاع وزارت کشور رسانده است که «در تاریخ 1324/9/29شرح مفصلی به‌امضای 300نفرگردآوری شده دایر به‌شکایت از عملیات خلاف مذهبی و قرآن‌سوزی آقای کسروی؛ به‌فرماندار نظامی تهران واصل نمایید از هرگونه اجتماع و عمل خلاف مقررات آقای کسروی جلوگیری نمایند». در این نامه آمده است که رفت‌وآمد کارکنان خانه کسروی مانعی ندارد اما از هرگونه عملیاتی برضد ‌مقررات و آیین مذهبی جلوگیری شود. (سند سوم) شکایت‌ها از کسروی بالا می‌گیرد و پرونده‌ای در دادگستری برای او تشکیل می‌شود. خودش 5روز قبل از مرگش در نامه‌ای به وزارت کشور از این مسئله انتقاد می‌کند(سند چهارم). نکته جالب اینجاست در هامش این نامه فردی به وزیر کشور توصیه کرده که بهتر است در نامه عنوان شود که دخالتی در این مورد ندارد. 
در نامه سرتیپ ضرابی که در اردیبهشت1324 نوشته شده (سند اول ابتدای گزارش) او از سیدی جوان و حدودا 20ساله سخن می‌گوید که به‌نظر می‌رسد سیدمجتبی نواب صفوی است که به نزد رئیس شهربانی رفته و می‌گوید که تکلیف خود را با بی‌دینی و توهین به مقدسات توسط کسروی می‌داند. تاریخ این سند تیر‌ماه1324 است اما در سندی به تاریخ 12اردیبهشت1324 مأموران کلانتری بخش یک در گزارشی از یک نزاع همراه با تیراندازی خبر می‌دهند. در متن گزارش نام احمد کسروی، وکیل دادگستری و مدیر روزنامه پرچم و سیدمجتبی نواب‌صفوی و برخی دیگر از دو طرف به‌عنوان طرفین دعوا ذکر شده که کسروی از ناحیه گردن و پشت مجروح شده و به بیمارستان شهربانی اعزام شده است. در گزارش شهربانی آمده که احمد کسروی ذکر کرده وقتی از خیابان رد می‌شده است، مجتبی نواب‌صفوی به سمت او 2تیر شلیک کرده است. مجتبی نواب‌صفوی در دفاع از خود گفته با کسروی مشکل عقیدتی مذهبی داشته و او چندین بار برای بحث با وی به روزنامه پرچم رفته است. در روز درگیری در خیابان او را مشاهده کرده که به وی تعدی و با تیزی عصایش حمله کرده که او مقابله به مثل نموده(سند پنجم) به‌نظر می‌رسد که داستان کسروی و گروه نواب‌صفوی که بعدها به فدائیان اسلام شهرت یافتند از ابتدای سال با کسروی آغاز شده و تا پایان سال یعنی روز 20اسفند که او در دادگستری کشته شده ادامه داشته است. در تمام طول این یک‌سال کسروی و پیروانش دست از اعمال ضد‌مذهبی و ضد‌فرهنگی خود نکشیدند. مخالفانش هم در منابرو بازار علیه کسروی اقدام‌کردند. از دی‌ماه1324 شهربانی خانه کسروی و رفت‌وآمد پیروان و کارکنان روزنامه پرچم و کارکنان چاپخانه‌اش را تحت کنترل داشت. این موضوع برای مخالفان کسروی که به خانه او نزدیک می‌شدند نیزصدق  می‌کرد. کسروی در نامه‌ای شدیداللحن بارها به این موضوع اعتراض کرده و خواسته بود که از وی رفع محدودیت شود. (سند ششم)
کسروی که از ماجرای ترور اول جان به در  برده بود در جلسه دادگاهی که برای این مسئله در روز 20اسفند برگزار شد بار دیگر مورد حمله قرار گرفت و این‌بار کشته شد. قتل کسروی با موافقت کلی جامعه همراه بود و برخی از علمای دینی ازجمله نمود. آیت‌الله سیدحسین طباطبایی قمی دومین مرجع عالیرتبه از شهر نجف به نخست‌وزیر احمد قوام تلگرافی زد و خواستار آزادی سریع ضاربان شد. کسروی به دلایل تندروی در عقاید و کتاب‌سوزی موافقان اندکی در شهرآشوب اشغال ایران توسط متفقین داشت.


               

این خبر را به اشتراک بگذارید