سریدوزی یا دنبالهسازی؟
چرا بیشتر فیلمهایی که بنا به سنت دنبالهسازی ساخته میشوند ضعیف از کار درمیآیند؟
مسعود پویا_روزنامه نگار
به ندرت پیش میآید (و شخصا موردی را به یاد ندارم) که بر اساس فیلمی شکستخورده در گیشه دنبالهای ساخته شده باشد. دنبالهسازی برای برندههاست و هیچ تهیهکننده عاقلی روی ادامه فیلمی شکستخورده سرمایهگذاری نمیکند، مگر اینکه با سری فیلمهایی با قدمت و پیشینه طولانی مواجه باشیم؛ جوری که شکست یک فیلم را بشود به موفقیت سریهای قبلی بخشید. موفقیت انتقادی برای تولید ارزان و مستقل میتواند دنباله به همراه بیاورد و چنین فیلمی قطعا خرج خودش را در گیشه یا رایت ویدئویی درآورده. فیلم جریان اصلی هم با فتح گیشه میتواند ساخت قسمت یا قسمتهای بعدی را توجیه کند.
هیچکس حاضر به پذیرش ریسک تولید فیلمنامه«راکی» نبود. بهخصوص که اصرار استالونه بر اینکه خودش باید نقش راکی را بازی کند، همه تهیهکنندگان را فراری میداد. فیلم راکی در نهایت ساخته شد و هم گیشه را فتح کرد و هم اسکار بهترین فیلم را گرفت (آن هم در حضور «راننده تاکسی» اسکورسیزی). حالا همه مشتاق تولید قسمتهای بعدی بودند. راکی۲ از راه رسید که فیلم خوبی نبود ولی آنقدر فروش کرد که راکی۳ هم ساخته شود و بعد راکی۴ به میدان آمد. تا روزی که استالونه گیشه داشت سری فیلمهای راکی و رمبو ساخته میشد و سالها بعد راکی۵ و راکی۶ هم اکران شدند. در نهایت اما همان نخستین راکی در تاریخ سینما ماند، بقیه آمدند چون توجیه اقتصادی داشتند؛ چون سینما باید گیشه داشته باشد. تولید قسمت دوم و سوم و چهارم را مناسبات گیشه تعیین میکند.
چیزی که در سینمای ایران عمومیت دارد بیتوجهی در پردازش فیلمنامه قسمتهای دوم و سوم است؛ مثلا فیلم «گشت ارشاد» قصهای برای روایت و نکتهای برای پرداختن داشت و با وجود مشکلاتش استانداردی را رعایت میکرد. در مورد «گشت ۲» اما انگار فیلمساز فقط بهدنبال نمایش عباس و حسن و عطا در فضاهای منقطع و بیربط به هم بوده. موتیف فیلم فحشها و شوخیهای سطح پایینش است. به کارگردانش که اعتراض کنی، به فروش ۲۰ میلیاردی فیلم اشاره میکند. حق هم دارد. او این روزها مشغول گشت ارشاد ۳ است.
در مورد بیشتر دنبالهها در سینمای ایران میتوان به این نتیجه رسید که فیلمنامه مهم نیست، موقعیت و حالوهوا مهم است. تیپهای محبوب و آتراکسیون و شوخی و لودگی مهم است. برای یک فیلم کمدی، سه سکانس روده برکننده کفایت میکند. بقیه را میشود یک جوری جمع کرد و فیلم را به انتها رساند. فیلمنامه نوشتن زحمت دارد ولی میشود با داستانی تکخطی و حتی تکراری ماجرا را شروع کرد و کار را پیش برد و هرجا فیلم افتاد میشود سراغ ساز و آواز رفت. همین الان فیلم «زنها فرشتهاند ۲» روی پرده است که دقیقا همین کار را میکند.
دنبالهها سریع تولید میشوند تا مصرف شوند. گیشه مناسبات خودش را دارد. هیچ نقد و یادداشت مثبتی، ریالی پول در جیب تهیهکننده نمیگذارد. دنبالهسازی در اینجا و خیلی جاهای دیگر، یعنی سریدوزی. این سریدوزی گاهی وقتها نتیجه میدهد و بعضی وقتها هم نه. موضوع دنبالهسازی در سینمای ایران، خیلی با زیباییشناسی سروکاری ندارد. فیلمها و مناسبات تولیدشان قابلبررسی و تحلیل هستند ولی کلا قضیه زیاد جدی نیست. کاش همه دنبالهها میفروختند و چرخ سینما هم میچرخید! اصلا کاش همه فیلمها میفروختند! ما که بخیل نیستیم. به قول سر توماس مور در فیلم «مردی برای تمام فصول» (فرد زینهمان)کاش ما بال داشتیم! اما حیف که نداریم و باید با این واقعیت کنار بیاییم.