• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
چهار شنبه 11 تیر 1399
کد مطلب : 103788
+
-

تصویر دوگانه‌ جوانمردی و آشوب

گفت‌وگو با دکتر پرویز اجلالی، جامعه‌شناس، درباره گذر از عیّاری به لمپنیسم

نگار حسینخانی_روزنامه نگار

فیلم «شنای پروانه» داستانی از سبک زندگی گنده‌لات‌های شروری است که در گذشته از آنها به‌عنوان قهرمان یاد‌می‌شد. سابقه حضور لات‌ها در ایران اما در قالب لوطی‌، باباشمل و داش‌ها طولانی است؛ طرد‌شدگانی که درآمدشان از راه بزهکاری است، و در هاله‌ رازآلودی زندگی می‌کنند. آن کلاه‌مخملی‌ای که در حدود محله اعتبار داشت، حالا حیات اجتماعی‌اش در حال فروپاشی است. این شد که با پرویز اجلالی، جامعه‌شناس مولف کتاب «دگرگونی اجتماعی و فیلم‌های سینمایی در ایران» و مترجم کتاب «نظریه فیلم عامه‌پسند» صحبت کردیم و به حیات این گروه در سینمای ایران پرداختیم.

تغییر تصویر لات‌ها در سینمای ایران؛ از لات جوانمرد که نمونه آن «قیصر» مسعود کیمیایی است، به لات شرور که هاشم « شنای پروانه» است؛ چه اتفاقاتی در جامعه رخ داده است؟ چرا لمپنیزم و شرارت جای عیاری نشسته است؟ 
این مسئله دو منشأ دارد. لات جوانمرد در تاریخ ایران به لوطی‌ها و عیارانی گفته می‌شد که خصوصیات اخلاقی ویژه‌ای داشتند. عده‌ای از این افراد ازدواج نمی‌کردند، لباس خاصی تن کرده و پهلوان بودند و خاصیت جوانمردی داشتند و در مقابل ظلم حکومت مبارزه مخفیانه می‌کردند. ریشه اصلی ظهور و بروز این افراد نیز به حملاتی که به این کشور شده برمی‌گردد. این مردان کارشان جنگیدن و دفاع از مظلومان بود. نمونه‌های این آدم‌ها در آثار ادبی فارسی وجود دارد مانند سمک‌عیار. سنت عیاری اما به مرور زمان به سنت لوطی‌گری رسید و به آن پیوست. گروه لوطیان  هم اهل بزم و هم علاقه‌مند به رزم بودند. در عین کار کردن، سفره‌دار و اطعام‌دهنده بوده و به همان میزان که پول درمی‌آوردند، خرج می‌کردند. کسانی که به مال دنیا اهمیت نمی‌دادند، خوش می‌گذراندند و قدر زندگی را می‌دانستند. این گروه که در مرور زمان با تیپ عیاران جفت شده بودند، به دوران معاصر رسیدند؛ کسانی که در کشورهای دیگر بی‌‌نمونه نیستند؛ تصویر دو‌گانه‌ای از جوانمردی و آشوبگری. در دوران معاصر نیز خصوصا در سینما، شخصیتی با نام جاهل ظهور کرد که جوانمرد و ناموس‌پرست بود و در مقابل افراد فرنگی‌مآب و تحصیل‌کرده که تیپ مخالف او بودند قرار‌می‌گرفت و اغلب این طبقه را مسخره می‌کرد. با این عمل نه‌تنها توده مردم را راضی کرده، که تبلیغی مقابل مخالفان سیاسی حکومت شاه به‌حساب می‌آمد. این جاهلان سینمایی طبقه متوسط تحصیل‌کرده را پول‌پرست، دزد ناموس و بدجنس معرفی می‌کردند. درحالی‌که در عالم واقع الزاما چنین نبود. پس از آن تصویری که از جوانمردی ارائه ‌شد بیشتر کارکرد سیاسی پیدا کرد. این جاهلانِ لوطی‌‌مسلک دیگر بیکار و علاف نبودند و اغلب در شغل‌های کارگری، مکانیکی و... فعالیت می‌کردند. بنابراین در بازگشت به شخصیت‌هایی که اخلاقی عمل نکنند، بعید به‌نظر نمی‌رسد که مجرم باشند و تصویر ارائه شده از آنها حقیقی شکل گرفته باشد.

در فیلم «شنای پروانه» لات به‌ظاهر غیور فیلم، به ناگاه به اوباش تغییر چهره می‌دهد. این تصویر تکرار‌شونده در چند فیلم سینمایی در سال‌های اخیر چهره لات را در سینمای ایران متشتت کرده است.
در کل فیلم ساختن با چنین موضوعی که ماجرای آن درباره عکس گرفتن پنهانی از استخر بانوان است، از منظر اجتماعی موضوع سخیفی است. به‌طور کلی بزرگ کردن موضوعاتی که در جامعه کم‌رنگ شده است، درست نیست. اما از منظر سینمایی، پرداخت فردی که در عین تظاهر به جوانمردی، بی‌غیرت است، امر تازه‌ای به‌نظر نمی‌رسد. در گذشته و به شکل واقع هم اینگونه نبود که افرادی که داعیه‌ ناموس‌پرستی داشتند، الزاما افراد مثبتی باشند. اتفاقا اساس غیرت متعصبانه جاهلانه همین است که مردان در همه امور آزادند و زنان هستند که باید مقید و اخلاقی عمل کنند و متولی آن باشند. این خرابکاری، از سوی چنین من‌‌هایی در ذهنیت مردسالارانه تهاجمی، اصلا بد تلقی نمی‌شود. در بعضی مناطق ایران زنان با مردان به راحتی معاشرت می‌کنند، اما این زنان هستند که در مقابل هر کنش منفی، آسیب می‌بینند و کشته می‌شوند و کسی با مردی که مسبب این جریان بوده کاری ندارد. این تعصب افراطی بیمارگونه، قربانی‌اش زن است و همه مسئولیت گردن او است.

چرا زندگی و کنش افرادی که مارکس آنها را طبقه فرودست جامعه دانسته و فاقد شعور طبقاتی هستند برای دیگر طبقات جامعه جالب است؟
روشن است، اما در نظر بگیرید که همه این افراد در جامعه‌شناسی لمپن معنا نمی‌شوند. لمپن کسی است که کاری ندارد. همه این لات‌ها در فیلم‌های فارسی کار دارند و به اخلاق جوانمردی مجهز شده‌اند. خلق جوانمردی همیشه در فرهنگ ما نمود داشته، اما در وهله بعد شخصیت‌هایی برای عموم جذابند که تحرک داشته باشند؛ مثلا کارمندی که صبح در اداره حاضر شده و شب به خانه برمی‌گردد، زندگی جذاب و دراماتیکی ندارد. شخصیت دراماتیک می‌جنگد، شورش می‌کند، دست به اسلحه می‌برد و سوژه محسوب می‌شود. بنابراین کسانی که قانون را زیر پا می‌گذارند، و دست به عمل می‌زنند، قابل‌پیگیری و جالب هستند. گاهی این مبارزه‌جویی نماد می‌شود. در «قیصر» درست است که شخصیت کاسب لوطی‌مسلک است، اما در عین‌حال پشت او عصیان مردم علیه نظام وجود دارد. حرف‌های قیصر، حرف‌های چریکان آن زمان بود. اتفاقا طبقه متوسط طرفدار این شخصیت بودند، چون درام حول‌محور مبارزه‌جویی شکل‌می‌گیرد و این جذاب است.

افق لوطی‌ها در ساختار محله‌ای هویت پیدا می‌کند. اما در جامعه‌ای که معنای محله از بین رفته و مخدوش شده ، چقدر لوطیان قدیمی و محلی در بستر امروزی دگرگون شده‌اند؟
البته باید در این بین تفکیکی قائل‌شد. کسانی که در جامعه لات شناخته می‌شوند در سینما شخصیت  هستند. محلات از بین می‌رود، اما این گروه به‌خاطر کارکردی که دارد، بازتولید می‌شود. آنها هم کارکرد مؤثر در ایجاد نظم عمومی دارند و هم تخریب‌کننده این نظم هستند. از این‌رو حکام از این افراد در جهت کارکرد سیاسی بهره‌مند می‌شوند. این افراد ممکن است اصلا به محله وابسته نباشند، بلکه به گروه‌های سیاسی خارج از محله پایبند باشند. لات‌ها و لمپن‌ها همان عیاران و لوطی‌های گذشته نیستند و کارکردهای متفاوتی برای آنها در نظر گرفته شده‌است.

بی‌ریشه و بی‌هویت شدن لات‌ها را می‌توان ناشی از نوعی بی‌اخلاقی حاکم بر جامعه دانست؟
می‌شود چنین تصوری کرد، اما اساسا مشکل من با آن نگاه است که لات‌ها باید جوانمرد باشند. اینگونه نبود که لات‌ها همه جوانمرد بوده و حالا ناجوانمرد شده‌اند. گاهی فرد بازاری لوطی است یا کاسبی اخلاق لوطی‌گری دارد. الزاما فرهنگ لوطی‌گری با لات بودن یکی نیست. این از گذشته وجود داشته، اما امروز جامعه تغییر کرده و اقتصادی‌تر شده و اصول اخلاقی پشت منافع قرار گرفته است. اقشاری که به شکل اخلاقی سقوط کرده‌اند باید مشخص شود چه کسانی هستند. درنظر بگیرید که لات، واژه مبهمی است؛ آیا مقصود ما از لات کاسبان و عیاران زورخانه‌ای است یا اوباش گردن‌کلفت باج‌گیر؟ باید به این شناخت برسیم که اگر امروز با آنها برخورد ‌کنیم، آیا بازماندگان عیاران قدیم هستند یا لمپن‌های قابل‌خریداری. تیپ سینمایی از لات دیگر آن کلاه‌لگنی‌های کت‌شلوار پوش نیست. سینما به نوعی واقع‌بینی رسیده و آن شخصیت آرمانی را از جوانمرد کنار گذاشته. اما این تغییر را اگر از‌بین‌رفتن اخلاق بدانیم، کمی شاید به سختی بیفتیم. در جامعه‌ای که بی‌اخلاقی رواج یافته باید سینمایش اخلاق‌مدار باشد تا آگاهی‌سازی صورت گرفته و مردم آموزش ببینند. بازتاب فقر را نیز بر زندگی این افراد باید درنظر گرفت. وقتی افراد فقیر می‌شوند دیگر نمی‌توانند چندان به اخلاق پایبند باشند. اما اگر بخواهیم این فیلم را به از بین رفتن اخلاق در جامعه تعبیر کنیم باید تجربی این ادعا را اثبات کنیم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید