• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
یکشنبه 8 تیر 1399
کد مطلب : 103541
+
-

شهرهای شب مخوف

« نوآر»های کره‌ای چه‌ویژگی‌هایی دارند که در سراسر جهان مورد استقبال قرار می‌گیرند

شهرهای شب مخوف


فلیپ‌کمپ ـ ترجمه: غزاله کدخدا‌زاده

نوآر، ژانری فرار و متغیر است. این گوناگونی و وسعت مرزهای تعریف آن تا حدی است که بر سر ژانربودن یا نبودن آن نیز بحث‌هایی وجود دارد (در نهایت هم نوآر وسترن وجود دارد و هم نوآردرام‌های تاریخی) شاید هم ‌باید آن را بیشتر نوعی «سبک»، «لحن»، «حس و حال»، «ظاهر»، « مقطع تاریخ سینما» یا «وضعیت ذهنی/ روانی» دانست؟ آیا فیلم نوآر فقط محدود به فیلم‌های آمریکایی‌ای است که در دوره سینمای کلاسیک بین ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۸ به‌صورت سیاه و سفید تولید شدند یا دوره وسیع‌تری از سینما را پوشش می‌دهد؟ توصیف نوآرکره‌ای در نگاه جزم‌اندیشان و ناب‌گرایان، ممکن است به‌دلیل تناقض درونی اساسا به رسمیت‌شناخته نشده و مطرود واقع شود. اما امروزه بیشتر منتقدین معتقدند که نوآر مرزهای ملی یا موقتی و زمانی نمی‌شناسد و این آثار یا فیلم‌هایی که از ویژگی‌های نوآر‌گونه استفاده می‌کنند، هر جا و در هر مقطعی از زمان می‌توانند تولید شوند. در نتیجه با همین پیش‌فرض، نوآر کره‌ای نیز در زمره این مجموعه آثار قابل بررسی هستند.

رد سیاهی در جایی جز هالیوود
حتی در دوران اوج نوآرهالیوود هم کشورهای دیگر در این زمینه کارهایی تولید می‌کردند. در بریتانیا کارول رید دو فیلم «مردناجور»(۱۹۴۷) و «مرد سوم» (۱۹۴۹) را کارگردانی کرد. در فیلم اولی، جیمز میسن نقش مرد مسلح ای-آر -ای را بازی می‌کند که پس از تلاش برای سرقت از یک بانک زخمی و  اسیر شب خیابان‌های بلفاست می‌شود. فیلم دوم، به اورسون ولز بهترین نقش‌اش را خارج از نقش‌های همیشگی‌اش داده؛ نقش یک فروشنده بی‌پروای بازارسیاه به نام هری لایم با یک روحیه تاریک شهری که وین جنگ‌زده و اشغال‌شده به او داده بود. هر دو فیلم موضوع کلیدی نوآر را دارا هستند؛ مرد در حال فرار.
فیلم بریتانیایی دیگری نیز به نام «شب و شهر» (۱۹۵۰) آنچه را که به یقین باید نمونه نخستین نوآر دانست به رخ می‌کشد. این فیلم به کارگردانی ژولس داسین، اهل آمریکا که خود درحال گریز از لیست سیاه ضد‌کمونیست هالیوودی است ، بازی ریچارد ویدمارک را در نقش کلاهبردار کوچکی که از طریق ترویج کشتی در دنیای حاشیه‌ای و زیرزمینی لندن امید به بزرگ‌شدن دارد به تصویر می‌کشد. او نیز به ناچار، نقشه‌هایش فرو می‌پاشند و خود را در خیابان‌های مه‌گرفته و بمباران‌شده لندن گرفتار می‌بیند. به گفته پل آرتور در یکی از نسخه‌های نشریه کرایتریون درخصوص فیلم، شهر لندن، آنگونه که در شب و شهر نمایان می‌شود، «شاید هیچ شهر نوآر دیگری به اندازه این شهر جهنمی و متاثر از بوی تعفن مرگ‌ومیر نیست». داسین به پاریس رفت و نوآر کلاسیک دیگری را به نام «ریفی فی» کارگردانی کرد. فیلم دیگری به نام «جنگل آسفالت»(۱۹۵۰)که یک فیلم به‌شدت فرانسوی جنایی است و مثل بیشتر فیلم‌های جنایی پر از دود سیگار و اندوه وجودی، جنبه رایج دیگری از نوآر را کاوش می‌کند و آن موضوع وفاداری و خیانت است. قبل از داسین، کارگردانی فیلم ریفی فی قرار بود توسط کارگردان نوآر برجسته دیگری به نام ژان پیر ملویل، به‌دست گرفته شود. او در فیلم‌های جنایی‌اش - «باب قمارباز» (۱۹۵۵)، «کلاه»(۱۹۶۳)، «نفس دوباره»،(۱۹۶۶) و «سامورایی»(۱۹۶۷) - نوعی وقار تاریکی را برای افسانه فیلم‌های گانگستری به ارمغان آورد که بیش از یک نوآر صرفا کره‌ای مقروض، مدیون اوست. سان وو، شخصیت اصلی فیلم«یک زندگی تلخ و شیرین» از کیم جی-وون(۲۰۰۵)یک رفتار بسیار خونسرد را حداقل در اول فیلم از خود نشان می‌دهد که یادآور نقش آلن دلون در سامورایی هست و همانطور که عنوان فیلم نشان می‌دهد نوآر اصلی کیم «دوران سایه‌ها» (۲۰۱۶) بیش از یک‌بار به درام مقاومتی ملویل «ارتشی از سایه‌ها» نگاه می‌کند؛ با تفاوت کره اشغالی توسط ژاپنی‌ها به جای فرانسه اشغالی توسط آلمانی‌ها. سینمای ایتالیا هم کم کم وارد صحنه شد. فیلم «سالواتوره جولیانو» (۱۹۶۲) از فرانچسکو رزی درباره زندگی واقعی یک راهزن سیسیلیایی، دوره‌ای از فیلم‌های جنایی را به یاد می‌آورد که هالیوود در اواخر دهه ۴۰ می‌ساخت. 
«Call Northside 777» (۱۹۴۸) هنری هاتاوی، یا «شهر عریان» (1948)  و «دست‌های روی شهر»(1963)  داسین با نوعی از فساد شهری سروکارداشتند که خیلی از نوآرهای کره‌ای را پر کرد. از طرف دیگر، در ژاپن ویژگی‌های فیلم نوآر به فیلم‌های مدرن آکیرو کوروساوا سرایت کردند: «خواب خوب» (1960) و «بلند و پایین» (۱۹۶۳). ماساهیرو شینودا نیز همین سبک را در درام یاکوزایی «گل رنگ و رو رفته» (۱۹۶۴) دنبال کرد.



کیفیت نامحسوس
نوآر را نمی‌توان به آسانی تعریف کرد از آن جهت که یک پدیده سینمایی خیلی متغیر و گریزان است. از پل شریدر اغلب نقل قول شده که نوآر بیشتر توسط عناصرقراردادی محیط و تضادها تعریف می‌شود. تا توسط نامحسوس‌ترین عناصرکیفی لحن و حال و هوا .  حتی در اوج سینمای هالیوودی نوآر همچنان می‌توانست به‌شدت تأثیرگذار باشد. به‌عنوان مثال «در میان زنده‌ها» (۱۹۴۱) استوارت هایسلر یا پلیدی‌های «متظاهر» (۱۹۴۷) لی ویلدر را ملاحظه کنید. البته این نمونه‌ها در مقایسه با فیلم‌هایی که به‌دنبالشان می‌آید به‌نظر متعادل می‌آیند.
یقینا تا رسیدن به قرن ۲۱ نوآرکره‌ای از محدودیت کمتر استفاده می‌شود، در عوض استفاده از نهایت خشونت، معمولا در کنار لذت، به‌نظر اجباری می‌آید. صحنه‌های طولانی شکنجه، پرتکرار هستند و اغلب با جزئیات گرافیکی به تصویر کشیده می‌شوند. سکانس‌های مبارزات گسترده شامل مهاجمان متعدد مسلح به اسلحه، چاقو، تبر، مشت‌زنی، چوب بیس‌بال همراه با صحنه‌های خون و خونریزی کاملا قابل‌قبول هستند، همانطور که هنر رزمی ضرب و شتم در صحنه پایانی فیلم«شهر خشونت»(۲۰۰۷) ریو سونگ-وان 20دقیقه بدون توقف دیده می‌شود. فساد آشکار و بومی- محلی اعم از دولتی، صنعتی، تجاری یا هرسه تقریبا از ویژگی این فیلم‌هاست. در فیلم  «آسورا: شهر جنون»(۲۰۰۷) کیم سونگ-سو جناب شهردار پارک با آن لبخند شیطانی که به لب دارد به قدری آشکارا بر شرارتش تأکید می‌کند که شخصیت‌های تبهکار بد فیلم‌های جیمزباندی باید برای به‌دست‌آوردن پول این آدم با هم رقابت کنند.
قابل توجه است که پس ما چگونه از آن نوع نوآر به نوآر امروزه رسیدیم؟ دوران کلاسیک نوآر هالیوود که تصور می‌شود با فیلم «نشانی از شر»(۱۹۵۸) ارسون ولز خاتمه پیدا کرد، برای یک دهه یا بیشتر از مد رایج خارج شد. پس از آن فیلم‌هایی ظاهر شدند که عنوان «نوآر جدید» را جذب کردند «کلوت» (۱۹۷۱) آلن پاکولا، و خیلی فیلم‌های دیگر. تا موقعی که برادران کوئن نخستین فیلم خود را با نام «خون ساده»(1984)  بیرون دهند نوآر جدید خیلی جدی گرفته نمی‌شد. البته تا آن زمان سانسورهای مذهبی سنگین که خود را با نیروهای ترکیبی اکس و وای نشان می‌دادند خیلی وقت بود که از بین رفته بودند، یک مرگ خاموش در اواخر دهه ۶۰. ادبیات کفر و ناشکری، صحنه‌های آشکار سکس و خشونت معمولا توأم با هم که برای فیلمسازان دوره نوآر کلاسیک غیرقابل تصور بود و به ندرت حتی مورد اشاره قرار می‌گرفتند در نوآر جدید کاملا برای بهره‌برداری سینمایی حاضر بودند. تا طلوع قرن جدید، نوآر در زمینه‌ها و در کشورهای زیادی توسعه پیدا کرد تا جایی که واژه نوآر تقریبا از حوزه انتقاد خارج شد و به کلی در حال جاافتادن بود. در مقاله‌ای به نام نوآر قرن ۲۱ در نشریه سایت‌اند سوند نسخه فوریه ۲۰۱۳ نیک جیمز نوشته است «این نگرانی وجود داشت که تنها بقایای نوآر باقی مانده است.» ولی در یک مصاحبه اعتراف می‌کند که «من کاملا اشتباه می‌کردم. میراث نوآر کاملا هسته لذت سینمایی این دوره است.» جیمز با بررسی فیلم‌های زیادی به گفته خودش متوجه «پیوند فوق‌العاده زاویه‌های نو و جدید با موضوع‌های قدیمی شدم به‌گونه‌ای که از این لحاظ، تعداد کمی از مثال‌های من کلاسیک خالص هستند و بیشتر فیلم‌ها شامل همه آنچه نوآر اجازه می‌دهد هستند.»
مجموعه وسیع فیلم‌های منتخب او شامل اکس اکس اکس و آخری با گوشه چشمی به فیلم سه‌گانه کارگردان دانمارکی تهیه شده در کپنهاگ. ولی هیچ فیلمی از کره حتی چیزی که بتوان در پرانتز به آن اشاره‌ای کرد در لیست نیامد. ولی صنعت فیلم کره که در سال ۲۰۰۰ آغاز به دوران شکوفایی خود کرده بود تا آن موقع حداقل تعداد زیادی فیلم تولید کرده بود که می‌توانستند در حوزه تز او قرار بگیرند.

نوآر کره‌ای
پس با اندکی اصلاح‌سازی‌ بیاییم نمونه‌های برجسته‌ای از نوآر کره‌ای در 2دهه اخیر یا بیشتر، ویژگی‌های تکراری مربوط به آنها و چگونگی تطابقشان با مسیر امروزه نوآر-  و البته کلاسیک - را مورد ملاحظه قراردهیم.
سرنوشت یا هر نیروی مرموز دیگری می‌تواند بدون دلیل دست روی تو یا من بگذارد. اندوه و قطعیت این گفته مشخصا از داستان فیلم بیراهه ۱۹۴۵ جی.اولمر می‌آید و صدای خودش را در تعداد زیادی از نوآرهای کلاسیک کره‌ای منعکس می‌کند مانند یک زندگی تلخ و شیرین که در آن یک شخصیت خائن نظاره‌گر این است که «مردم اهمیتی ندارند. کسی خبر ندارد که بعدش چی پیش می‌آید.» این یک شخص کلیدی از دنیای نوآر است:  بی‌ثباتی کشنده و مطلق موجودیت شهری. شهرها به صورت خیابان‌های تاریک و بارانی همیشه در نوآر حضور دارند؛ چه آن شهر نیویورک شیکاگو، لس‌آنجلس، لندن و پاریس باشد یا سئول. مجموعه موضوع‌های خاصی که به ‌نظر می‌رسد در نوآرکره‌ای بیش از نوآر کشورهای دیگر تکرار می‌شوند، شاید قراردادها و فشارهایی هستند که بیشتر مختص جنبه‌هایی از جامعه کره‌ای هستند. یکی از آنها که پیش‌تر به آن اشاره شد موضوع وفاداری و خیانت است. در اغلب موارد شخصیت اصلی نوآرکره‌ای یک عضو زیردست از سلسله مراتب (جنایی) است که سقوطش معمولا زمانی اتفاق می‌افتد که در اثبات وفاداری تام به رئیس بزرگ مردود می‌شود. سان-وو که پیش‌تر به‌عنوان شخصیت اصلی فیلم یک زندگی تلخ و شیرین به آن اشاره شد نمونه‌ای از این مورد را ارائه می‌دهد. باس کنگ به‌عنوان مجری و مدیر هتلی که صاحبش یک ارباب جنایت بود در ابتدا با سان-وو مانند پسرش رفتار می‌کند ولی سان-وو به‌خاطر یک تلنگر هشدار انسانی که بهش وارد می‌شود از دستور کنگ سرپیچی می‌کند و این یک تلافی فوری را همراه خودش می‌آورد: تحقیر، ضرب و شتم و شکنجه و در نهایت زنده به گور شدنش سان-وو متقابلا مبارزه می‌کند، به‌طور کلی شخصیت اصلی در نوآرکره‌ای به اندازه راسپوتین غیرقبل تخریب است و فیلم در انتها با تیراندازی‌های گسترده‌ای در میخانه هتل به اوج خودش می‌رسد.
نمونه مشابهش به‌عنوان یکی از بهترین‌های نوآر کلاسیک فیلم «بیرون از گذشته» (1947)  ژاک تورنور است. در این فیلم جف بیلی با بازی برت لنکستر به‌عنوان گماشته ویت استرلینگ قلدر با بازی کرک داگلاس برای تعقیب معشوقه او که با پول‌ها به مکزیک فرار کرده منصوب شده ولی او در عوض عاشق معشوقه رئیس خود می‌شود. استرلینگ هم در جواب نقشه نابودی  بیلی را می‌کشد، ولی صرفا با برنامه‌ریزی برای کشتن او نه با راهکارهای سخت و پیچیده‌ای که سان-وو استفاده می‌کند. یک فیلم دیگر با طرح مشابه فیلم دختر قفسه پولی ۲۰۱۵ هست. در این فیلم ای- یونگ با بازی کیم کو-ایونیک در نقش یک یتیم خیابانی است که توسط نامادری با بازی کیم های-سو - یک رئیس شبه فاگینی برای انجام کارهای کثیف - بزرگ شده است . ای-یونگ هم مانند سان-وو تسلیم لحظه‌ای ترحم به یکی از قربانیان نقشه می‌شود که در نهایت او را به دردسر جدی با مادرش می‌اندازد.




ساختار پیچیده
نوع پیچیده‌تری از این ساختار نقشه‌ای زیر بنای فیلم آسورا: شهر جنون را می‌سازد (عنوان فیلم به اساطیر سانسکریت مراجعه می‌کند: آسورا خدای بدخواهی که با دیوا خدای نیکی بر سر قدرت می‌جنگید.) در این فیلم هان دو-کیونگ (با بازی جونگ وو-سانگ) پلیس رندی در استخدام جناب شهردار پارک فاسد است. این پلیس وقتی یکی از همکاران خود را می‌کشد مورد توجه دادستان کل کیم چا -این قرار می‌گیرد، کسی که برای دستگیری شهردار پارک از هان درخواست کمک می‌کند. وفاداری هان از هر دو طرف به چالش کشیده می‌شود و موضوع باز هم پیچیده‌تر می‌شود وقتی که برادرش که شاگردش هم بوده به شهردار پارک ملحق شده که این خود تهدید برای هان محسوب می‌شود. از این نمونه وفاداری‌های ضربدری در فیلم «انگشت‌ها» (1978)  از جیمز توبک با ساخت مجدد ژاک اودیار تحت عنوان«ضربان قلب من متوقف شده است» (2005)  و حتی بیشتر از این در گیر و گرفتاری‌های دنیای جنایتکاران «محرمانه نیویورک» (1955)  راسل روز مشاهده می‌شود.
با این همه موضوعی که در سینمای کره‌ای بیش از وفاداری خائنانه تکرار می‌شود موضوع انتقام است اگر چه در اغلب موارد این دو باهم گره خورده‌اند - معروف‌تر از همه در فیلم «انتقام سه‌گانه» پارک چان-ووک - همدردی با آقای انتقام (2002) ، رفیق قدیمی (2003) ، بانوی انتقام (2005). شاید فیلم رفیق قدیمی شناخته شده‌ترین نمونه نوآر کره‌ای تا به امروز باشد، برنده جایزه هیأت داوران کن با 2نسخه بازسازی شده: زیندا (2006)  از سانجی گوپتا به‌عنوان نسخه خیلی ضعیف، و رفیق قدیمی(۲۰۱۳) از اسپایک لی به‌عنوان نسخه نسبتا بهتر، دو نمونه باز‌سازی‌ شده که به‌صورت شک‌برانگیزی مورد تحسین قرار گرفتند. یک باردیگر سرنوشت یا یک نیروی مرموز نقش بزرگی در اتفاقات بازی می‌کند. شخصیت اصلی، او دای-سو با بازی چوی مین-سیک صبح فردای یک شب مستی خود را در زندان پیدا می‌کند که بدون هیچ دلیل واضحی شبیه اتاق هتل یک ستاره است. او 15 سال در این اتاق زندانی می‌ماند و بعد باز به دلایل نامعلوم مرموزی آزاد می‌شود. و به او گفته می‌شود که 5 روز وقت دارد که دلیل زندانی شدنش را پیدا کند. هنر کنترل تکنیکی پارک تحسین‌برانگیز است - حداقل در سکانس هنرمندانه بدون توقف دو و نیم دقیقه‌ای که دای-سو با یک چکش دوسویه دست تنها ده‌ها گردن کلفت دزد را شکست می‌دهد - با وجود اینکه طی مبارزه با ضربه چاقو به پشتش مجروح شده است.
«رفیق قدیمی» در جنس و حال و هوای غنی که دارد از عمیق‌ترین نمونه‌های نوآر است. موضوع انتقام همانند دو فیلم دیگر پارک از مجموعه سه گانه‌اش و به همان اندازه در درام ژاکوبی که غالبا نوآر کره‌ای در روح خود دارد یک موضوع کلیدی است، ولی بیننده همچنان قبل از مشخص شدن اینکه چه‌کسی در جست‌وجوی انتقال از چه‌کسی و چرا هست مجذوب فیلم شده است. علاوه بر این و باز هم در مجموعه سه‌گانه فیلم پارک، آنچه نشان داده می‌شود این است که انتقام در اغلب موارد به‌خود انتقام گیرنده برمی‌گردد و موجب نابودی او می‌شود. این دقیقا در مورد فیلم «همدردی با آقای انتقام» صدق می‌کند که نقشه دزدیدن کودک کاملا فروریخته و با شیوه‌های مختلف دلخراشی منجر به مرگ کودک، بچه دزدها و در نهایت پدر انتقام‌جوی کودک می‌شود. قهرمان فیلم بانوی انتقام لی-جا با بازی لی یانگ-‌ای در نهایت جان سالم به در می‌برد اما به قیمت گزاف صدمه‌های جسمی و روحی (به رستگاری و رهایی که سخت خواهانش بود هرگز نرسید، این را صدایی مافوق به بیننده القا می‌کند) در مقایسه با این فیلم جالب این است که 2 فیلم بریتانیایی اواسط دهه۶۰ با مضمون بچه دزدی که از لحاظ سبک آرام‌تر و با زرق و برق کمتری هستند باز هم با سقوط بچه دزدها به پایان می‌رسند.




به دور از اجتماع خشمگین
شاخص تکراری دیگر در نوآر کره‌ای، جایگاه شخصیت اصلی به‌عنوان یک فرد تک افتاده و بیرون از مناسبات اجتماعی است. این ویژگی با نوآرهای کلاسیک زیادی مشترک است - یک کارآگاه خصوصی مستقل چه در قالب سام اسپید در فیلم شاهین مالت یا فیلیپ مارلو در فیلم خداحافظ، دوست داشتنی من (1944) و یا در خواب ابدی (1945)، به‌عنوان کهن‌الگوی آن فرد تنهایی که در دل خیابان‌های سرشار از پلیدی پرسه می‌زند. درست مانند آن پلیس غیرمعمول در فیلم تعقیب بزرگ (1953) از فریتز لنگ. شخصیت یک پلیس غیرمعمول - که از بیرون یک پلیسی است که به دانشکده افسری مانند سایر همکارانش نرفته و در نتیجه ترفیعی هم نمی‌گیرد- شخصیت قهرمان فیلم ناعادلانه ریو سئونگ وان هست که از او خواسته می‌شود مسئولیت پرونده قتل‌های زنجیره‌ای دختران مدرسه‌ای را به‌عهده بگیرد. در فیلم تعقیب‌کننده (2008) از نا هنگ-جین شخصیت اصلی اوم جو-هو با بازی کیم یون-سو‌ک باز هم تک افتاده‌تر است، پلیس سابقی که قواد شده است. با وجود این او تنها کسی هست که قاتل فاحشه‌ها را گیر انداخته درحالی‌که سایر پلیس‌ها به‌عنوان افراد ناکارآمد بی‌عرضه‌ای نشان داده می‌شوند. از بین فیلم‌های نامبرده، فیلم تعقیب‌کننده بهترین تطبیق را از لحاظ ویژگی‌های بصری با نوآر کلاسیک دارد بیشتر از این بابت که در کوچه‌های تاریک نحس اتفاق می‌افتد و شخصیت بیگانه اش را در تشکیلاتی که گرفتارش است مورد ترحم قرار می‌دهد. شخصیت اصلی فیلم بعدی ناهنگ-جین، دریای زرد (2010)حتی بیگانه‌تر می‌شود، یک راننده تاکسی چینی از ایالت یانیبان جایی که کره‌ای‌های زیادی در آنجا زندگی می‌کنند. به ‌نظر می‌رسد که این کره‌ای‌های خارج‌نشین، معروف به جوسنجک، خیلی محبوب کره‌ای‌های سرزمین مادری خود نیستند. گو-نم با بازی ‌هاجونگ-وو که نقش قاتل را در فیلم تعقیب‌کننده بازی می‌کند مردی نا امید و مقروض به خاطر قماربازی‌هایش (که بیشتر به‌دلیل بازی مجونگ است تا پوکر و رولت) مبلغ زیادی پول را از یک رئیس بزرگ محلی برای آمدن به سئول و کشتن مردی که هرگز ندیده است قبول می‌کند و به ناچار عواقب مرگباری را به بار می‌آورد. همانگونه که سعی کردم با این تعداد مثال نشان بدهم، نوآر کره‌ای طی ۱۰ سال گذشته یا بیشتر ویژگی‌های بارز و خاص خود را در زمینه نوآر بین‌المللی (یا نوآر جدید) نشان داده است. نمایش فیلم لعنتی (۲۰۱۷) جونگ بیونگ-گیل در تیزر جشنواره فیلم کره‌ای لندن امسال و فیلم بی‌رحم (۲۰۱۷) بیونگ سنگ-هیون در کنار تعداد زیادی عنوان نوآر در جشنواره نشان می‌دهد که این روند بیش از پیش به تکامل رسیده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید