• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
سه شنبه 3 تیر 1399
کد مطلب : 103125
+
-

چند روایت از مدرسه‌های مناطق محروم در زمانه کرونا

حضور در زمانه غیاب

حضور در زمانه غیاب

نسترن ز‌ب‌د‌ژ_خبر‌نگار

در روزهایی که دانش‌‌آموزان و دانشجویان از کیفیت آموزش مجازی گلایه داشتند و در خانه‌های خود آموزش می‌دیدند، دانش‌آموزان مناطق روستایی به‌خاطر کمبود یا نبود امکانات آموزش مجازی گاهی مجبور شدند در این روزهای کرونایی تا کیلومترها راه را طی کنند تا به مدرسه‌شان برسند و به تحصیل‌شان ادامه بدهند. طبق آمار رسمی وزارت آموزش و پرورش از 124هزار کلاس روستایی 50هزار کلاس فقط در مقاطع پایه تحصیلی فعالیت دارند. حالا شنیدن تجربه معلمان کلاس‌های روستایی و عشایری درباره تجربه آموزش حضوری در این روزهای سخت، خالی از لطف نیست؛ معلمانی که عمدتا در حالی مجبور به تشکیل کلاس‌های حضوری شدند که با کمبود امکانات بهداشتی نظیر ماسک و دستکش و مواد ضدعفونی‌کننده مواجه بودند.

اسفراین همین‌جاست
امیر کریمی‌ایرج، معلم 26ساله روستاهای بام و صفی‌آباد شهرستان اسفراین است و فارغ‌التحصیل رشته دبیری ریاضی از دانشگاه فرهنگیان مشهد. او همچنین مدرک فوق‌لیسانس ریاضی‌کاربردی  با گرایش بهینه‌سازی‌ از دانشگاه بجنورد دارد. خودش هم اهل شهرستان اسفراین است و درباره اینکه چرا معلمی در این مناطق روستایی را انتخاب کرده می‌گوید: «واقعیتش این است که برای معلم‌های تازه‌وارد اینکه معلم کجا باشند خیلی دست خودشان نیست مگر با شرایط خاص یا روابط خاص! اغلب معلم‌ها سال‌های اول تدریس‌شان را توفیق اجباری دارند که در روستا تدریس کنند. اما به هر حال معلمی در روستا لطف‌های خاص خودش را دارد. بچه‌هایی به‌مراتب پاک‌تر و ساده‌تر از بچه‌های شهر که بعضی‌وقت‌ها تنها کسی که می‌شناسند که درک‌شان می‌کند، معلم‌شان است. حس اینکه می‌توانی در روستا مؤثرتر باشی تا شهر هم حس خوبی‌ست؛ چون در خیلی از روستاها هنوز مدرسه نقش محوری خودش را دارد و به حاشیه نرفته».
او درباره شرایط خاص کرونا و چالش آموزش مجازی در روستا توضیح می‌دهد که برخی پدر و مادرها تمام سعی خود را کردند تا بتوانند برای فرزند خود، موبایل هوشمند تهیه کنند اما برخی‌ دیگر بی‌تفاوت از کنار این موضوع رد شدند یا درآمدشان کفاف تهیه این ابزار را نمی‌داد. با تمام این حرف‌ها کریمی، مشکل اصلی این دوران را نبود ابزار و امکانات آموزش مجازی برای تمام دانش‌آموزانش می‌داند و می‌گوید:«چاره‌ای جز ریسک برگزاری کلاس حضوری را نداشتیم چون علاوه بر امکانات، کسی هم نبود که در کنار دانش‌آموز در خانه همراه آموزش مجازی، نکات و مجهولات را برایش توضیح بدهد».
کریمی در دوران کرونا هر طور بوده آموزش را با نرم‌افزار شاد ادامه داده اما خوب می‌دانسته که کافی نیست و صرفا انجام همان برنامه‌ای بوده که در پایتخت، برای دانش‌آموز منطقه‌یک تهران برنامه‌ریزی شده بود؛«خیلی از معلمان مدارس‌شان از همان روز اول حاضر بودند آموزش حضوری را ادامه بدهند اما امکانش نبوده. الان هم خیلی‌ از ما قرار است در تابستان این کار را انجام بدهیم».
دانش‌آموزان اسفراین از اسفندماه تا اواخر اردیبهشت تعطیل بودند. برخی از دانش‌آموزان پیگیر و پرتلاش آقای کریمی با استفاده از تلویزیون هم آموزش می‌دیدند اما برخی دیگر درس را رها کرده بودند تا معلم خودشان برای آنها ریاضی تدریس کند. این دبیر ریاضی مقطع متوسطه‌اول درباره رعایت پروتکل‌های بهداشتی در ایام کرونا می‌گوید:«رعایت پروتکل‌های بهداشتی در مدرسه کار آسانی نیست. چگونه نگذاریم دانش‌آموزان به هم نزدیک شوند؟» 

داغ سوزان درودزن
شیوا بردبار یکی از معلمان مناطق روستایی در استان فارس است و خودش اهل مرودشت.24سال سن دارد و با لیسانس دبیری زبان و ادبیات فارسی، یک‌سال است که فارغ‌التحصیل شده و مشغول دبیری در روستای بیدگل از روستاهای بخش درودزن استان فارس است؛ درودزن همان جایی است که چند سال پیش اتفاق تلخ آتش‌سوزی در یکی از دبستان‌های دخترانه آن روستا افتاد.

 هنوز هم سیستم گرمایشی مدارس در آنجا خطرآفرین است؟
+ نه الان دیگر مدارس تقریبا همه مجهز به شوفاژ هستند.
معلم جوان و پرانرژی در پاسخ به اینکه چه شد شغل معلمی را انتخاب کرد؟ خیلی صادقانه پاسخ می‌دهد که در ابتدا امنیت شغلی و شرایط استخدام شدن در این شغل مدنظرش بوده؛ شرایطی چون بورسیه آموزش‌ و پرورش بودن از همان ترم اول با سابقه کار و تضمین استخدام شدن بعد از فارغ‌التحصیلی. یک‌سال است که استخدام شده و تدریس می‌کند و معتقد است با تجربه معلمی علاقه‌اش به این شغل بیشتر شده و بهتر از آن چیزی‌ست که به‌نظرش می‌رسید. ارتباط با نسل جدید و نوجوان برایش شیرین و جذاب است. او هم می‌گوید به انتخاب خودش معلم روستا نشده و قانون این سرنوشت را برایش رقم زده و باید 8سال در مناطق محروم خدمت کند. با وجود این معتقد است اگر به عقب برگردد و حق انتخاب داشته باشد باز هم روستا را انتخاب می‌کند چون همیشه معلمان به قول خودش تاپ و درجه یک را به شهر می‌فرستند و معلمانی با سن‌های بالا و بازنشسته نصیب روستا می‌شوند و این حق بچه‌های روستاست تا معلمانی جوان‌تر و شاید باحوصله داشته باشند.  می‌گوید آنها پرتلاش و باهوشند و حرف درستی نیست که برخی باور دارند از بقیه بچه‌ها عقب‌اند. دغدغه‌ و امیدش این است که می‌توان راه روشنی به آنها نشان داد تا تغییری در وضعیت‌شان ایجاد کنند؛ تنها به نیروی محرک نیاز دارند و خودشان به‌شدت علاقه دارند وضعیت‌شان را تغییر دهند. او می‌گوید همه ما معلمانی داشتیم که خط زندگی و راه را برایمان روشن و با علاقه‌ای که در ما ایجاد کردند باعث شکل‌گیری مای کنونی شدند. می‌خواهد برای شاگردانش چنین معلمی باشد تا بعد‌ها از او به نیکی یاد کنند. اینها را می‌گوید و شوق و ذوق‌ا‌ست که در صدایش هویدا می‌شود.
بردبار درباره امکانات روستایی که در آن تدریس می‌کند می‌گوید:«اکثرا از امکانات اولیه برخوردارند مثل تلویزیون و موبایل اما هستند کسانی که این امکانات را هم ندارند». با خنده می‌گوید: «مطمئنم کسانی که تلویزیون داشتند برنامه‌های آموزشی‌اش را پیگیری نکردند تا برخی دروس را آنجا یاد بگیرند چون به هرحال شاگردانم به اقتضای سن‌شان که همه نوجوانند سرکشی‌ها و بازیگوشی‌های خود را دارند». مدرسه‌ای که بردبار در آن تدریس می‌کند، یک هفته در شرایط کرونا تعطیل بود و از هفته دوم گروهی در واتساپ تشکیل داده تا آموزش را از آن طریق ادامه بدهد. او ادبیات تدریس می‌کند و در گروه مجازی‌شان به‌طور مثال فایل معنی اشعار و نکات‌شان را برای دانش‌آموزانش می‌فرستاده. اینترنت در روستا ضعیف است و  مشکلات زیادی برایش به‌وجود آورده. مثلا زمان امتحان یا تمرین وقتی سؤالات را فرستاده و نفر اول پاسخ را در گروه ارسال کرده عده‌ای بودند که حتی سؤالات را نتوانسته بودند دانلود کنند و برای ارسال دیر شده بوده زیرا پاسخ‌ها مشخص شده بودند.
این معلم روستایی ازدواج زودهنگام دانش‌آموزان را آسیبی برای ادامه تحصیل دختران در آن منطقه می‌داند و می‌گوید:«تمام فکر و ذکر شاگردانش ازدواج است و حتی برخی از آنها ازدواج هم کردند. مشکل را از طرز تفکر والدینشان می‌داند که گوش آنها را از این موضوع پر می‌کنند و تحصیل را بی‌فایده می‌دانند».

روایتی از چالو
امیرحسین سلطانی‌فر، معلم 27ساله‌ای است که هرکس صفحه اینستاگرام او را ببیند حتما عشق او به شغل و دانش‌آموزانش را متوجه می‌شود. برای شغلش ارزش زیادی قائل است و برای آن دغدغه‌های فراوانی دارد. در صفحه‌اش سعی می‌کند ماجراهای معلمی‌اش را روایت کند و دنبال‌کنندگانش را از مکانی که در آن خدمت می‌کند و طبیعت و جذابیت‌های دیگری که دارد مطلع سازد. اهل ساری است و به‌خاطر علاقه‌اش به معلمی و علوم انسانی رشته ریاضی و عمران را در مقطع فوق‌دیپلم رها می‌کند و با شرکت در کنکور علوم انسانی وارد رشته علوم‌تربیتی در دانشگاه فرهنگیان می‌شود. پس از آن مشغول به معلمی می‌شود درحالی‌که همزمان دانشجوی ارشد علوم تربیتی گرایش فلسفه هم است. معلمی را دوست دارد زیرا با آدم‌های مختلفی در ارتباط است و می‌تواند از آموخته‌هایش به دیگران نیز یاد بدهد. او نیز با توجه به سهمیه‌های گوناگونی که آموزش و‌پرورش برای مناطق مختلف درنظر می‌گیرند؛ به منطقه چهاردانگه اعزام می‌شود. از قبل هم با این منطقه آشنایی داشته و با گروه‌های جهادی در آنجا حضور داشته است. می‌گوید:«انتخاب‌های بهتری هم برای خدمت داشته که از لحاظ امکانات بهتر باشند. روستایی که در آن تدریس می‌کند، روستای چالو واقع در بخش چهاردانگه در شهرستان ساری، 2 مدرسه دارد که یکی ابتدایی و دیگر متوسطه دوم(راهنمایی) است و برای مقطع دبیرستان باید به روستای کیاسر -مرکز بخش- نقل مکان کنند که دارای مدارس شبانه‌روزی است».
سلطانی‌فر دل خوشی از امکانات منطقه‌ای که در آن تدریس می‌کند ندارد؛«تازه در دو- سه‌ماه اخیر گاز روستا وصل شده و تا پیش از آن وسیله گرمایشی هیزم و نفت بود. آب آشامیدنی و آنتن و اینترنت مناسب هم اینجا نیست. برخی جاها برق و تلویزیون هست اما گیرنده دیجیتال ندارند تا شبکه‌ آموزش را نگاه کنند و پای برنامه‌های آموزشی آن بنشینند. در ایام کرونا به‌خاطر عدم‌پشتیبانی اینترنت به ناچار کلاس‌ها را حضوری برگزار کردیم البته با تلاش برای رعایت نکات بهداشتی برای مبتلا نشدن به ویروس. به هرحال مجبور بودیم».
این معلم روستایی درباره سختی‌های تدریس در ایام کرونا می‌گوید:«انصافا کرونا آموزش را تحت‌تأثیر قرارداد به‌خصوص اینکه مازندران وضعیت مطلوبی نداشت و سختی‌های کار را بیشتر کرد. از آنجا که این منطقه مورد توجه واقع نمی‌شود، خیلی‌وقت‌ها تهیه لوازم ‌بهداشتی سخت بود و محدودیت و سختی کار را بیش از پیش می‌کرد».
بچه‌های روستای چالو تعطیلات کرونایی را پس از تعطیلات نوروز تمام کردند و تک و توک کلاس‌هایشان تشکیل شد. در کل یک‌ماه تعطیل بودند و معلم‌شان در فروردین پیک و پلی‌کپی از تمرین‌ها و درس‌ها برایشان ارسال و کم کم کار را اینگونه شروع کرده است.
از مشکلاتی که گاهی با طرز فکر والدین دانش‌آموزان پیدا می‌کند باخنده می‌گوید:« گاهی ایراد می‌گیرند که چرا مشق کم می‌دهم یا سخت‌گیری نمی‌کنم و تنبیهی ندارم. من تکالیف مهارت‌محور و عملکردی می‌دهم و والدین به‌خاطر تفکر سنتی از من، پیگیر دفترمشق می‌شوند».
بچه‌ها معمولا در کنار پدر و مادر در کارها کمک می‌کنند و شغل دیگری جز تحصیل ندارند. ممکن است در تابستان به کارهایی چون برق‌کاری و ساختمانی مشغول شوند تا هم درآمدی کسب کنند و هم کار یاد بگیرند.
سلطانی‌فر در مدرسه‌ای تدریس می‌کند به‌نام «شهدای چالو» و 18دانش‌آموز دارد که چندپایه در یک‌کلاس می‌نشینند. پیش‌دبستانی و چهارم، پنجم و ششم دبستان را آموزش می‌دهد و در کلاسی دیگر اول، دوم، سوم و این امر را چالش می‌داند. اداره کلاس چندپایه کار را سخت‌تر می‌کند. در این کلاس اگر معلم خلاق و پویا نباشد عملا موفقیتی حاصل نخواهد شد. اما حُسنی که دارد این است که آثار تربیتی خوبی به همراه دارد مثلا بچه‌ها باهم همکاری خوبی دارند و رشد تربیتی خوبی از روابط اجتماعی‌شان حاصل می‌شود.
او سعی می‌کند برای اینکه با دانش‌آموزانش بهتر ارتباط بگیرد خود را بیشتر شبیه آنان بکند؛ از لحاظ لهجه گرفتن و ظاهر ساده‌تر. می‌گوید البته به پوشش بچه‌ها جسارتی نمی‌کند و صرفا منظورش همرنگ‌شدن با آنها و فرهنگ‌شان است. بازی‌ها و سنت‌هایشان را می‌آموزد و اگر به خانه خود دعوتش کنند، می‌رود. معتقد است به اکثر دغدغه‌هایش جامه عمل پوشانده و در حد خودش انجام داده؛«سعی کردیم با کمک خیرین برای بچه‌ها در کنار جوایزی که تهیه می‌کردیم لوازم بهداشتی و ضدعفونی‌کننده تهیه کنیم و با بازی و تمرین و گفت‌وگو بچه‌ها را از اهمیت بیماری آگاه کنیم تا راحت از کنارش رد نشوند».

الو هشتل علیا؟
خودش را تلفنی اینگونه معرفی می‌کند:« احسان بدیعی‌راد. اسمیه که ۲۵ ساله همراه منه.علاقه من به رشته معلمی از دوره دانش‌آموزیم بوده و دغدغه اصلی من از جایی شروع شد که آگاهانه متوجه یکسری ضعف‌های شدید در سیستم تعلیم و تربیت شدم و به این جمله رسیدم که می‌گفت اگر مشکلی در جامعه‌ات می‌بینی بلند شو و خودت حلش کن».
او می‌گوید: «فکر می‌کردم کار کردن با بچه‌های روستا چالش کمتری دارد، اما بعد از اینکه با بچه‌های روستا مواجه شدم، متوجه شدم که مسئله کلا فرق می‌کند، یعنی با چالش‌هایی مواجه شدم که خوابش را هم نمی‌دیدم.وقتی کسی اسم روستا را می‌شنود یک جو آرام به‌نظرش می‌آید، اما روستایی که من رفتم قضیه طور دیگری بود، من معلم چندپایه بودم و تعداد کل بچه‌ها ۴۰ نفر بود، تعداد قابل توجهی از پدرهای بچه‌ها اعتیاد داشتند یا درگیری‌های خانوادگی در حد طلاق. در مدرسه قفل نداشت و غروب‌ها موقع تعطیلی مدرسه معتادان به حیاط مدرسه وارد می‌شدند و مواد می‌کشیدند یا تزریق می‌کردند و روزها بچه‌ها تکه‌های سیگار و سرنگ را برای من می‌آوردند و نشان می‌دادند. این چالشی بود که من را شوکه کرده بود. یکی دیگر از مشکلات هم این بود که دختران آن روستا معمولا در سن پایین (۱۵-16سالگی) ازدواج می‌کردند؛ بدون هیچ‌گونه حق انتخابی. 3‌سال است که با این وضع می‌جنگم و تلاش می‌کنم جوی را در مدرسه ایجاد کنم که باعث تسکین حال بچه‌ها بشود. البته روند کاری‌ام را از 3‌سال گذشته تا امروز درصفحه اینستاگرام‌ام گذاشته‌ام».
احسان بدیعی در دبستان ۱۵خرداد روستای هشتل علیا در شهرستان آمل تدریس می‌کند و برای این کار باید مسافتی حدود ۱۱۰ کیلومتر را طی کند تا به آنجا برسد. در ایام کرونا بعد از یک هفته تعطیلات تدریس‌های گفتاری‌اش را دست‌نویس کرده و دم در خانه بچه‌ها همراه توضیحات ریزی می‌رسانده. بعد از مدتی که وضعیت بهتر شد خانه یکی از خانواده‌ها قرار می‌گذاشتند تا بچه‌های هرپایه جدا بیایند و آنجا آموزش می‌دیدند.

شاد در مرز پاکستان
عبید ملک‌رئیسی، معلم جوان 27ساله دارای مدرک لیسانس الهیات است که دو سالی می‌شود در منطقه مرزی پاکستان و سیستان و بلوچستان تدریس می‌کند. این شرایط خاص باعث شده تا رفت‌وآمدش با ماشین‌های سوخت‌بری باشد زیرا تنها این ماشین‌ها هستند که در راه آن جاده عبور و مرور دارند و عبید ملک‌رئیسی و دیگر معلمان آن مناطق برای خدمت معلمی خطرات راه و سرویس ایاب و ‌ذهاب‌شان را به جان می‌خرند.
با تمام شرایط سخت معلمی‌اش، بیمه کامل برایش رد نمی‌شود و تنها 22تا24روز‌ماه آن هم به جز ایام نوروز و تابستان از طرف وزارتخانه بیمه است و چندماه یک‌بار حقوق می‌گیرد فقط به‌خاطر اینکه او یک معلم خریدخدمت است.
امسال در مقطع ابتدایی تدریس می‌کند و روایت جالبی از محرومیت‌های محل تدریس‌اش دارد؛«استان سیستان و بلوچستان بالغ بر 2میلیون و800هزارنفر جمعیت دارد که از این تعداد 51درصد روستانشین هستند و تنها 5درصد از این روستاها به خدمات ارتباطی دسترسی دارند. به همین‌خاطر با این شرایط و محرومیت‌ها، من با وجود خطر ابتلا به کرونا، خانه به خانه همراه با کاربرگ و پلی‌کپی تمرینات دروس به‌ دانش‌آموزانم سرزدم و همه‌چیز را دقیق به آنها آموزش دادم».
او از نقش مؤسسات خیریه در منطقه می‌گوید که باید مؤسسات به‌طور متمرکز بر یک روستا و یک موضوع فعالیت کنند؛ خصوصا موضوعات فرهنگی. تا وقتی فعالیت‌های فرهنگی صورت نگیرد و مؤسسات از خودمحوری دور نشوند، هر امکاناتی که فراهم کنند تخریب می‌شوند. باید از مردم منطقه کمک گرفت و به آنها مسئولیت داد تا اهمیت فعالیت و امکانات برایشان مشخص و ملموس شود.

معلمی در دیار کردمیر
دغدغه اصلی‌اش برای این شغل تربیت درست دانش‌آموزان است. از وقتی روستا رفته بیشتر تمرکزش را روی رفع انواع محرومیت از آن منطقه گذاشته است. محمد سعیدی، معلمی 24ساله از اهالی ساری است که بعد از پایان دوره لیسانس برای تدریس به منطقه چهاردانگه رفته و بعد از سازماندهی نیروها به روستایی به‌نام کردمیر، منطقه‌ای نزدیک به سمنان و دارای آب و هوایی متفاوت از مازندران اعزام شده. چون به زبان مازنی تسلط دارد خیلی زود با بچه‌های آنجا ارتباط می‌گیرد. دانش‌آموزانش در ایام کرونا تلویزیون داشتند و می‌توانستند از طریق آن آموزش ببینند؛ اما دسترسی به اینترنت و گوشی هوشمند نداشتند. بعد از اعلام شیوع بیماری کرونا و اطلاع عموم از این بیماری، به دانش‌آموزانی که گوشی داشتند مطالب درسی را ارسال می‎کرده و بقیه بچه‌ها از آن فرد دروس را می‌گرفتند. به علاوه آن هر هفته کاربرگ داده می‌شد که البته مدیر مدرسه کاربرگ‌ها را پخش می‌کرده زیرا ساکن همان روستاست. دانش‌آموزان کردمیر تعطیلی نداشتند چون در منطقه روستایی هستند و از اردیبهشت هفته‌ای دوبار به مدرسه می‌رفتند.
سعیدی می‌گوید: «از چیز‌های جالب این دوره استرس خود من بود که خدایی نکرده من ناقل بیماری نباشم و به دانش‌آموزانم آسیبی نزنم. وقتی یکی از بچه‌ها عطسه یا سرفه می‌کرد تا سه- چهار روز فکرم مشغول بود و استرس داشتم مبادا کرونا گرفته باشد. پارسال سرویس بهداشتی نامناسب بود و آبخوری نداشتیم امسال با کمک خیریه‌ها آبخوری درست شد. فقط یک‌بار از طرف مرکز بهداشت به دانش‌آموزان و کادر مدرسه ماسک و دستکش داده شد و مایع دستشویی توسط مدیر مدرسه خریداری شد. البته به‌خاطر کم بودن تعداد دانش‌آموزها فاصله اجتماعی رعایت می‌شود».

قرار تدریس در خانه بچه‌ها 
احسان بدیعی در دبستان ۱۵خرداد روستای هشتل علیا در شهرستان آمل تدریس می‌کند و برای این کار باید مسافتی حدود ۱۱۰ کیلومتر را طی کند تا به آنجا برسد. در ایام کرونا بعد از یک هفته تعطیلات تدریس‌های گفتاری‌اش را دست‌نویس کرده و دم در خانه بچه‌ها همراه توضیحات ریزی می‌رسانده. بعد از مدتی که وضعیت بهتر شد خانه یکی از خانواده‌ها قرار می‌گذاشتند تا بچه‌های هرپایه جدا بیایند و آنجا آموزش می‌دیدند

این خبر را به اشتراک بگذارید