• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
یکشنبه 25 خرداد 1399
کد مطلب : 102582
+
-

مرا‌ ای بیابان صدا کن

برای زنده‌یاد سیروس مشفقی


محمود معتقدی
شاعر و منتقد ادبی

کیست که اینگونه از زمین و زمان و  از بیابان سخن می‌گوید؛ کسی نیست جز سیروس مشفقی شاعر که خود یکی از صداهای ماندگار شعر امروز در دهه‌های 40و 50بوده و همچنان از دیروز تا امروز از چشم‌انداز «رمانتیسم اجتماعی‌» فصل‌ها و روزگاران سرکشی را به گفتمان دیگر به انسان و طبیعت و تاریخ پیوند می‌زد؛ «‌زمستان که آمد/ زمستان که اسبان پیچیده یال جنوبی/ به آرامی از دره‌های وسیع سنگستان گذشتند/ من از آن بیابان/ بیابان تبعید‌گاه عقاب خجسته گذشتم».
 سیروس مشفقی، متولد 1323در پل سفید مازندران، دانش‌آموخته سینما و تلویزیون، شاعر جوان و پرشور آن روزگاران جامانده از یاد، نخستین مجموعه شعرش را با عنوان «پشت چپرهای زمستان» سال 1346منتشر کرد و در آن روزگار اهالی شعر از وی به نام یک صدای تازه یاد کردند. در چشم‌انداز این مجموعه و دیگر مجموعه‌های شعری مشفقی، همنوایی شاعر با طبیعت و روستا همراه با زبانی موزون اغلب حماسی و با تخیلی سرشار از نگرش‌های عاطفی، اجتماعی، سیاسی و حس بومی بودن یک اتفاق تازه بوده و محور سروده‌هایش موجی تأثیر‌گذار از چشم‌انداز تاریخ و جغرافیای زمانه‌اش را به‌ گونه دلنشینی بازتاب می‌دهد. شاعر در کارنامه شعری‌اش شرکت در شب‌های شعر خوشه در سال 46و شب‌های شعر ده شب در انستیتوی گوته در سال 56 را دارد و از همه جدی‌تر اینکه او جایزه شعر فروغ در سال 51 را از آن خود کرده بود. وی از اعضای قدیمی کانون نویسندگان ایران هم بود. بی‌گمان ویژگی‌ها و مؤلفه‌های سروده‌های مشفقی ‌گاه خیلی سریع با نگرش‌های سیاسی و اجتماعی و بی‌واسطه خود را به مخاطب نشان می‌دهد و زمانی هم در قلمروی سروده‌های چریکی و عاشقانه‌گویی‌ها با نوعی نماد‌گرایی و تمثیل‌گرایی گفتنی‌های زیادی تحت‌تأثیر شکست نهضت مصدق در سال 32و دیگر جنبش‌های سیاسی در دهه‌های 40و 50در شعرهای وی بازتاب درخشانی دارد. عشق و زندگی، مرگ و شور، عدالت‌خواهی و آزادیخواهی در سروده‌های مشفقی همواره جایگاه سیال و برجسته‌ای داشته و دارد؛« تو را دوست دارم تو را دوست/ تو را مثل مهتاب‌ها دوست دارم/ تو را مثل شبنم، تو را مثل غم/ تو را مثل آرامش خواب‌ها دوست دارم/ تو را مثل امیدها در فراسوی نومیدی و مرگ/تو را مثل باران که می‌بارد و سبزی روشن‌تر از رود به دشت و کویر/ تو را مثل خورشید‌ها دوست دارم»
مشفقی ازجمله شاعرانی است که جریان‌های فرهنگی و اجتماعی روزگارش را در مقاطع مختلف تاریخی همواره در سروده‌هایش به شیوه‌های خاص خودش بازتاب می‌داد؛ چنان‌که شعر بلندی که به یاد زنده‌یاد دکتر مصدق گفته در حوزه شعر سیاسی معاصر بی‌گمان بازتاب وسیعی پیدا کرده است؛ با عنوان پدر من صدای تو را می‌شناسم. شعر مشفقی در حوزه شعر نیمایی چشم‌انداز زندگی و دلتنگی‌های کوچک و درشت هستی انسانی را به زیبایی به نمایش می‌گذارد. از سوی دیگر معرفت شاعر انگار همراه با مقوله‌هایی درباره زیستن و منظری برای دوستی با وطن و عشق ورزیدن به سرزمین پدری همواره محل تأمل و داوری بوده است. صدالبته فضاهای نوستالژیک در سروده‌های شاعر یک اصل مهم بوده و شاعر در مجموعه شعر «نعره جوان» (1349) سعی کرده در پیوند با جنبش‌های چپ انقلابی و فضاهای فراتر از نگرش‌های روزمره، روزگار نسل خودش را به صدای عشق در پیوند با وقایع و ادبیات سیاسی زمانه به فضای شاعرانگی نزدیک و نزدیک‌تر کند که‌ گاه با شعار‌زدگی‌هایی هم همراه است. سیروس مشفقی، شاعری آرمان‌خواه، وطن‌دوست و آزادی‌طلب بود و همه روایت‌های شاعرانه‌اش نگرش‌های معترضانه نسبت به قدرت‌طلبان زمانه‌اش را همواره در پی داشت. در این سال‌ها وی کمتر در محافل ادبی حضور پیدا می‌کرد و همواره در خلوت خویش به سرودن و خواندن می‌پرداخت. چپر‌های زمستانی سال46، پاییز شعرهای تازه سال 48، نعره جوان سال 49، شبیخون سال57، عشق را معنا کن حرف مرا سال 81 و چند مجموعه منتشر نشده و مجموعه‌ای از نگاتیوها و وبلاگ‌ها از وی به جا مانده است. متأسفانه سیروس مشفقی چندی پیش در دهم خرداد99در تهران خاموش شد.

این خبر را به اشتراک بگذارید