• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 11 خرداد 1399
کد مطلب : 101694
+
-

دلم برای پدر می‌سوزد !

یادداشت
دلم برای پدر می‌سوزد !


محمود برآبادی ـ نویسنده کودکان

 داستان رومینا آنقدر تلخ و تکان‌دهنده و ابعادش آنچنان گسترده و تودرتو است که پرداختن به آن کاری‌ است بس دشوار. می‌توان فقط با یک کلمه آن را توصیف کرد و آن کلمه «فاجعه» است.
 در این چند روز رسانه‌های داخل و خارج و شبکه‌های اجتماعی زیاد به آن پرداخته‌اند. همه آن را محکوم کرده‌اند و همه تأسف خورده‌اند و همه گفته‌اند که این نه نخستین و نه آخرین حوادث از این دست است. فیلم‌هایی هم با دستاویز قراردادن چنین سوژه‌هایی ساخته شده‌است که 2 تا از بهترین آنها یعنی خانه پدری به کارگردانی کمال تبریزی و آخرین بار کی سحر را دیدی؟ ساخته فرزاد موتمن است.
 من به‌عنوان نویسنده کودک چه می‌توانم بگویم که روزنامه‌نگاران، حقوقدانان، جامعه‌شناسان، روانشناسان، معلمان اخلاق و... نگفته باشند؟
 به پیمان‌نامه حقوق کودک اشاره کنم که زندگی و حق حیات را حق طبیعی کودکان می‌داند؟ به قانون خشونت علیه زنان توجه دهم که در نوبت تصویب در مجلس شورای اسلامی است؟ یا مانند مشاوران خانواده بخواهم که دولت پناهگاهی برای افرادی که مورد خشونت خانوادگی قرار می‌گیرند، تهیه کند؟ اینها را که همه خیلی بهتر از من گفته‌اند و همچنان هم دارند می‌گویند.
من نویسنده‌ام و نویسنده کارش بازسازی واقعیت است. من اگر بخواهم این داستان را از زاویه دید پدر روایت کنم، چگونه روایتی خواهد بود؟ من وقتی خود را جای پدر رومینا می‌گذارم می‌بینم که او هم قربانی است. هرچند که جنایت کرده‌است. قربانی فشار اجتماعی که در چنین شرایطی بر فردی چون او وارد می‌شود؛ از نزدیکان گرفته تا همسایه‌ها، تا همشهری‌ها، تا همه.
 سرنوشت او کم دردناک‌تر از دخترش نیست. او باید یک عمر داغ فرزندکشی را تحمل کند. هزاران بار دست و پا زدن‌های دخترکی را ببیند که زیر ضربات داس، او را بابا صدا می‌زند. تا همیشه در گوش‌هایش این فریاد خواهد بود که « بابا منو نکش. من کار بدی نکردم.»
 آیا مرگ برای چنین پدری رهایی از بی‌نهایت عذاب وجدان نیست؟
 

این خبر را به اشتراک بگذارید