گذر خاطره
«برسابه» نخستین کودکستان تهران
مرضیه موسوی
«برسابه» این روزها نام غریبی روی یکی از کوچههای خیابان اکباتان است؛ نامی که اغلب اهالی این محله و رهگذران هم آن را نمیشناسند. اندک کودکان «دیروز» هستند که شاید نام «برسابه هوسپیان» برایشان یادآور زنی کوتاه قد و مهربان است که نخستین کودکستان رسمی تهران را دایر کرده بود. مهد رفتن در آن زمان کار لوکسی به حساب میآمد و تنها خانوادههای متمول بودند که میتوانستند فرزندان خود را به کودکستان ببرند. «کامبیز درمبخش» کاریکاتوریست، یکی از افرادی است که کودکستان برسابه را هنوز به خاطر دارد. او میگوید: «کودکستان برسابه یکی از قدیمیترین مهدهای کودک شهر تهران و معروفترین آنها بود که کنار ساختمان وزارت فرهنگ و هنر قرار داشت.
نخستین روزی که به مدرسه رفتم برای نخستین بار روپوشهای متحدالشکل پوشیدیم. من روز اول گریه میکردم و میگفتم نمیخواهم به مهدکودک بروم. یکی از دلایلم این بود که روپوشهایی که باید میپوشیدیم دامن داشت. هم برای دخترها و هم برای پسرها. بعد به تدریج به آنجا عادت کردم و رفتن به مهد را دوست داشتم.» کودکستان برسابه سال 1309 تأسیس و حدود 30 سال بعد دبستان و دبیرستانی هم در جوار این کودکستان دایر شد. این روزها در بنبست برسابه ردی از کودکستان و مدارس قدیمی باقی نمانده و جای آن ساختمانی نونوار نشسته است.
خوراکیهای تهرانی
زولبیای شانسی
بهاره خسروی
یکی از سرگرمیها و خوراکیهای محبوب کودکان طهران قدیم خرید زولبیای شانسی از فروشندگان دورهگرد بود. در روزگاری که خرید از دستفروشان رونق داشت و متخصصان تغذیه در باب این شیرینی خوشمزه مضر چیزی نمیگفتند بازار این خوراکی حسابی داغ بود. بچهها بعد از تعطیلی از مدرسه برای رسیدن به چهارراه و خرید زولبیای شانسی لحظهشماری میکردند. زولبیای داغ و خوشمزهای که بعد از کلی هیجان و شوخی و خنده سهم دنیای کودکانهشان بود.
ماجرای خرید این زولبیاهای شانسی یک ریالی از دستفروشان دورهگرد هم حکایت جالبی داشت. به محض دریافت پول خرید زولبیا، فروشنده مواد اولیه را داخل ظرف پر از روغن میریخت تا هر میزان که طول این مواد ادامه پیدا کند. هرچه طول این مواد بیشتر کش میآمد هیجان کار هم بیشتر میشد. البته حواس فروشندگان به مقدار مواد اولیه و پولی که از مشتری دریافت میکردند بود. معمولاً حجم مواد اولیه به اندازه همان یک ریال بود. اما فروشندگان برای هیجان و بازارگرمی گاهی اوقات وانمود میکردند که نسبت به قیمت، زولبیای بزرگتری نصیب مشتری خوششانس میشود.
کافه کتاب
خاطرات و خطراتی به روایت هدایت
«خاطرات و خطرات» نوشته «مهدیقلی هدایت» است؛ ملقب به «مخبرالسلطنه». مردی که سالهای زیادی در عرصه سیاست دوران قاجار و پهلوی بود و سمتهای متعددی هم گرفت. از حکمرانی آذربایجان و فارس تا نمایندگی مجلس در صدر مشروطه، وزارت علوم، و... بالاخره نخستوزیر ایران در دوره رضاشاه پهلوی. او خود زیر عنوان کتاب نوشته است: «توشهای از تاریخ 6 پادشاه و گوشهای از دوره زندگی من.»
انتشارات زوار این کتاب را چاپ کرده و ناشر در اهمیت این خاطرات عنوان کرده است: «خاطرات و شرح زندگانی رجال و مردان سیاسی هر عصر و دورهای از بزرگترین و مهمترین ماخذ تاریخ آن عصر است که در روشن کردن زوایای تاریک و مبهم تاریخ کمک شایان و قابل توجهی میکند.» ورود تلفن به تهران، خرید کشتی در سال 1300، بنای مدرسه دارالفنون، صندوق عدالت، بیانات ناصرالدینشاه به خط امینالسلطان، کابینه قوامالسلطنه و... چند نمونه از بخشهای این کتاب خواندنی است.
او در یادداشت کوتاهی با عنوان «پیشنهاد راهآهن» مینویسد: «اوایل اسفند 1305 من پیشنهاد راهآهن را به مجلس بردم... مخالفت شد که در عوض قندسازی باید دایر کرد. راهآهن منافع مادی مستقیم ندارد. گفتم از راهآهن منافع مادی مستقیم منظور نیست. منافع غیرمستقیم راهآهن بسیار است. نظمیه یا نظام هم منابع مادی ندارند. ضروری مصالح مملکتند. قند هم به جای خود تدارک خواهد شد و اثبات شیای نفی ماعدا نمیکند.»
فرهنگ برو بچه های تِرون
سایه بالا سر: پدر، شوهر، بزرگ خانواده، قیم.
سَد سکندر: نیرومند، مقتدر، محکم، عظیم، پابرجا.
شاخ را بند کردن: مثل کنه چسبیدن، ولکن نبودن (همچنین: ریشش را توی چنگ گرفتن).
شازده فر: از خود راضی، پرفیس و افاده، بد ادا، قرتی.
صابعزا: عزادار، کسی که در ماتم عزیز از دست رفته به سوگ نشسته است.
صنّاری: دوشاهی برابر یک دهم قران، کنایه از پول کمارزش.
ضعف قلیان/ ضف قلیون: خوراکی کم برای جلوگیری موقت از گرسنگی.
طاقت کسی طاق شدن: صبر و قرار از دست دادن، تحمل نداشتن، بیحوصله شدن.
طوق لعنت: کنایه از حلقه ازدواج.
عارننگی: بیعار و درد، بیشرم، بیحیا، رسوا.
عَرُ و بوق: عربده زدن، هوار کشیدن، داد و قال.
غات شدن: فرار کردن، گریختن (همچنین: دررفتن، جیم شدن، فلنگ را بستن).
فدوی: فدایی، فداکار، جاننثار، ایثارگر.
قاتق نون: هر نوع غذا که بشود با نان خورد.
قدّ ما نیست: ما کجا اون کجا، هیچیاش به ما نمیرسه.
گاله: (با شوخی) دهن خیلی گشاد.
لئیم: ناخن خشک، کنس، حقیر، پست، دنی.
برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی
شنبه 26 اسفند 1396
کد مطلب :
10053
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved